اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

خانه زندگی ایرانی

من اصولاً یک آدم سنتی هستم. یعنی فکر می کنم تفکرات سنتی داشته باشم. یک جورهایی می شود گفت علاقمند به سنتم. بعد سنت در نگاهِ من می شود خانه ی حیاط مرکزی و ایوان و مهتابی و دایره و تنبک و بته جقه و اسلیمی و ترمه و جانماز و حافظ و درخت بید و ظروف مسی و قلیان و استکان کمرباریک و مردِ مرد و دامن های گلدار و عطر پیاز داغ و قرمه سبزی و چای تازه دم و دوغ و کباب و موسیقی اصیل و کاشان و خانه ی طباطبایی و آش رشته و گلدان شمعدانی و یاس و حوض آبی و گلیم و قالی ترکمن و خلاصه... بعد همین من یک پسند بسیار ساده و به اصطلاح مینیمال هم دارم. مثلاً ظروف بدون نقش و چاقوی ساده ی دسته تیتانیومی و کریستال تراش نخورده و شکلها و رنگهای خالص و دیگر موارد که اتفاقاً خیلی هم سلیقه ی گرانی ست و می شود گفت که مدرن است. 

این دوگانگی نیست ها! بیماری نیست. این درد یک نسلِ امروزی ست که بین هویت اصیل ایرانی و چیزی که آدمهای دنبال مُد، به روز و جدید بودن، می پندارندش، مانده معطل. بعد انتخاب یکی مثل من که از پس دلِ شیفته اش هم برنمی آید می شود: تلفیق سادگی و رنگ، منهای پولک و منجوق و رنگ طلایی و نقره ای و این افزودنی های تجملی. می شود ترکیب ظروف سفید ساده با کاسه های آبی... می شود ملغمه ای از سنت و مدرن! نمی دانم. حالم از خودباختگیمان خراب است. حالم از غرب زدگی مان بد است.

دلِ من اینجا، توی این شهرِ اروپایی شده و نشده، وقتی دارم تکه های جهیزیه ام را خریداری می کنم؛ توی حیاط آب پاشی شده ی خانه های قدیمی چرخ می خورد...

دلی
۲۰ اسفند ۹۲ , ۱۴:۴۱
من کلا از ترکیب‌های مدرن سنتی خیلی خوشم می‌آید؛ اما قصه ما می‌دانی مثل کیست؟!
مثل هندی‌ها شده‌ایم در مقام مقایسه.
من وقتی 10 -12 ساله بودم فیلم هندی زیاد می‌دیدم. از فرهنگ‌شان خوشم می‌آمد از سبک عاشقی‌شان در همان عوالم کودکی خوشم می‌آمد، از گیس‌های بلند بافته‌شان... از ناز و نیاز کردنشان، از دوری کردن زن‌هایشان و نزدیک شدن مردهایشان...

اما حالا که می‌بینم گیس‌‌های دو طرف بافته‌شان با موهای لیر و کوتاه قاطی شده، وقتی می‌بینم هندی‌بازی‌هایشان در دشت و صحرا به صحنه‌های سوپر پورنو و سکس کامل تبدیل شده، توی دلم می‌گویم چه غلطا! هندی‌ها هم آدم شدند!!!! از خودشان در آمدند و دیگر حسشان و رفتارشان به دل آدم نمی‌نشیند...

حالا تصور یک مملکت کمی رده بالاتر از بیرون نسبت به نسل جدید ایرانی‌ها چه می‌تواند باشد؟ چیزی جز تصور ما نسبت به هند به عنوان یک مملکت کمی رده بالاتر؟!

قصدم القای نگاه از بالا به پایین نبود، قصدم حسی بود که به دیگران القا می‌کنیم، از لحاظ یک فرهنگ مخلوط و قر و قاطی و بی‌هویت...

پاسخ :

مثال خوبی بود دلی جانم. حالا که هندی ها از خودشان درآمدند، دیگر چیزی برای عرضه ندارند، دیگر جذابیتی در آثارشان وجود ندارد، دیگر مخاطبی برایشان باقی نمی ماند، توریسمی نمی ماند. قصه این است. قصه ی ما جهان سومی ها. این واردات فرهنگی برای ما حکم فنا شدن دارد. تمام شدن. همه جا همین است. مثلاً در معماری مان! هرچه بقولی به روزتر می شویم، شهرهایمان فاقد جاذبه های فرهنگی برای توریست می شود. بقول یکی از اساتید توریست برای کیفیت فضایی تیمچه ی امین الدوله می آید، وگرنه تیرا.ژه و بو.ف و هایپر.استارها که چیزی از ما ندارند! حالمان از همین فضاهای بی کیفیت بد است. درد این است. داریم بی ارزش می شویم.
زهرا
۲۰ اسفند ۹۲ , ۱۸:۱۲
اول که بگویم اول نوشته هایت دل به هوایی ام کرد و.....
دوم وایییییییییییییی ازین جهاز خریدن و تفاوت سبک و سلیقه ی ما و مامانا.اخرشم مامانا بیشتر پیروز میشن.در عوض بعد یه مدت که از زندگیت گذشت مثل الان من میتونی به بهانه ی تغییر دکوراسیون کلی چیزایی که دوس داری رو به خونت اضافه کنی.

پاسخ :

مامان من خدا رو شکر باهام راه میاد. یه جورایی هم سلیقه ایم. ولی میدونی توی این قضیه جهیزیه عوامل دیگه ای هم دخالت دارن! هرچند مامانم میگه فقط پسند خودت مهمه!:دی
مهتا
۲۳ اسفند ۹۲ , ۰۴:۰۸

راس میگی این تغییرات تو همه چیزمون مشهوده.. از رفتار دختر پسرای این دوره زمونه..... موسیقی هایی که گوش میدیم... چیدمان منزل... لباسهامون...

همه و همه تحت تاثیر همین غربگرایی درومده....:(

 

ازون خونه قدیمی ها تا چند وقت پیش یه دونه بابابزرگم داشتن که اونجا زندگی میکردن... که هر دوسه ماه یکبار اونجا بودیم....

اما اندازه عمر بابابزرگم عمر کرد فقط... :(

پاسخ :

خدا رحمتشون کنه...
لینک‌زن
۲۴ اسفند ۹۲ , ۱۵:۴۴
سلام
این پست وبلاگ شما در "لینک زن" بازنشر داده شد
باتشکر
لینک زن
http://linkzan.ir/archives/22673

پاسخ :

سلام. خیلی ممنون. تصویر قشنگی هم براش انتخاب کردین
صالی
۲۴ اسفند ۹۲ , ۲۰:۱۵
سنت و مدرنیته در کنار هم میتونه قشنگ و کامل باشه.میتونن نقص های هم رو بپوشانند و یک ترکیب بی نقص ارائه بدند.
نظر من بود :)

پاسخ :

نظر خوبیه.
ولی میدونی یه وقتایی آدم ضعف میره واسه اون استکان کمرباریک قَجَریا، بعد میگه نه، مردم چی میگن؟! کریستال رو میخره... ضعف میره واسه سماور، چایی ساز رو میخره... بعد تمام زندگیش حسرت اون چایی ایرانی خوشبو خوش طعم لب سوز قندپهلوها رو همین طور داره با خودش... 
میدونی این تضادَ رو من درگیرم باهاش.
به رنگ چادرم
۲۵ اسفند ۹۲ , ۱۵:۱۸
دقیقن. دیگران که فکری برای ما و علاقه های مان ندارند. خودمان هم بخواهیم دست به کار شویم یا باید سنت را انتخاب کنیم یا مدرنیته ی لعنتی را. تلفیق هر دو با هم کار سختی ست. مثل خانه ی یکی از دوست هایمان. دنیای سنت هستند. دنیای ساز و سه تار و ظرف های کمرباریک و تابلوها و شیشه های رنگی رنگی. از آن طرف از همین ظرف های خیلی بد ترِ مدرنیته. اوایل از خانه شان خوشم می آمد. ولی الآن نه ...

پاسخ :

دست آخر باید خونه ی منم یکی از همونا بشه! اولش خوشتون میاد، بعد نه... یه جوری باید هماهنگی رو برقرار کرد بالاخره...

مجید شفیعی
۰۶ فروردين ۹۳ , ۱۰:۵۸
از شما بر میاد

از شما بر نیاد از کی بربیاد

"با توجه به نظر آخر"

بابا معماری خوندید مثلا

دست و آستین بالا کنید

لااقل چیدمان ارائه بدید از موجودیهامون

بذارین طراحی داخلی هامون یه خورده بوی خوش هل و کل محمدی و عسل و دارچین بگیره

منتظریما

:)

پاسخ :

ایشالا که بتونم کاری انجام بدم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan