اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

نکند یک آدم نَبوقه باشم؟!

مادرم همیشه می‌گوید بچه‌های من آدم نَبوقه‌اند! آدم نبوقه در فرهنگ لغات مادرم یعنی یک آدم دیرجوش و کم‌حرف. من اما همیشه فکر می‌کردم با هرکس که خوشم بیاید، خوب و راحت ارتباط برقرار می‌کنم. خیالی هم نبود. منش پدرم یک عمر همین طوری بود، هیچ وقت مجبوری هیچ‌ جایی نرفت و ما را هم مجبوری به دنبال خودش نکشاند و نیز یادمان نداد با هرکسی و بر هر طریقی، روشی برای برقراری ارتباط داشته باشیم. این شد که ما آدم نَبوقه بار آمدیم. 

حالا که ازدواج کرده‌ام و وارد یک خانوادهٔ شلوغ و دور و برِ‌ هم شده‌ام، گاهی که در مقابل این همه شلوغی و سر و صدا و گپ و گفت، وامی‌مانم، از آدم نَبوقه بودنم بدم می‌آید. دوست ندارم شبیه آدم‌هایی که کلاس گذاشته‌اند یا خودشان را دست بالا گرفته‌اند، به نظر بیایم. ولی متاسفانه حرف‌های مشترکمان را پیدا نمی‌کنم. این است که بیشتر یک لبخندِ‌ کوچکِ شنونده‌ام، و امیدوارم همینطور که هستم توی این جمع پذیرفته شوم و ذرهٔ ناخالصی خانواده نباشم.

عجیب که انگار بیشتر از هرچیزی، آنچه در فوائد خاموشی خوانده‌ام بر رفتار من اثر گذاشته است!


بانو ...
۱۳ مرداد ۹۳ , ۱۳:۳۰
من هم ترجیح می دم سکوت کنم و به بقیه نگاه کنم ..کم پیش میاد بحث مورد علاقه ام رو پیدا کنم و با کسی هم کلام بشم ....مادرم هم همیشه از این موضوع ناراحت و نگرانه و می گه بیشتر بجوش با مردم .....اما من ...

پاسخ :

اگه خودت احساس بدی نداشته باشی، خیلی هم عالیه...
یخ داغ
۱۳ مرداد ۹۳ , ۱۳:۴۱
دقیــــــــــــقا منم همینجوری ام! همینجوری دقیقا! و گاهی هم همانطوری که گفتی به نظر می رسم متاسفانه... :(( کاریش نمیشه کرد.. من تصمیم گرفتم خودمو نکشم واسه تطبیق با دیگران.. چون وقتی دارم سعی میکنم از اون حالت نبوقه بودنم در بیام اذیت میشم. بهم فشار روحی وارد میشه..

پاسخ :

فکر کنم خصلت ما وبلاگ‌نویس‌هاس. احساسات فروخورده‌مون رو می‌نویسیم... 

حالا من جدیدآً احساس می‌کنم در هر دو حالت بهم فشار روحی وارد می‌شه؛ اینجاش بده :(
کاف
۱۳ مرداد ۹۳ , ۲۲:۲۴
حالا حنا من اینجوری نیستم..کم حرف تر از بقیه ام ولی باز خیلی خیلی تلاش میکنم. با این که جدیدم ولی پیشرفت خوبی داشتم..
اما خودم این پشرفته رو دوس ندارم..زیادی خاکی بودنم خوب نیس..میدونی چی میگم؟ من از لحاظ شغلی و تحصیلی و خانوادگی از بقیه ی جاریا بالاترم..نه این که بخوام بگم من خوبم اونا بدها..نه بخدا...منظورم اینه گاهی بعضیا صمیمت و خاکی بودنتو میذارن به حساب پایین بودنت. اینه که وقتی زیادی خاکی باشی همه چی قاطی میشه و تو میای پایین تر..متاسفانه صمیمت رو خیلیا درک نمیکنن حنا..انگار اگه خودتو بگیری بالاتری تو این جامعه ی داغون ما

پاسخ :

یه حد وسطی رو باید پیدا کنیم به نظرم. 


جاری داشتن سخت به نظر می‌رسه‌ها!:))
نیوشا
۱۴ مرداد ۹۳ , ۰۷:۵۱
اما برای آنها بعد از سه سال این رفتار من شد کلاس گذاشتن و خود را گرفتن و ...
و مشکل از همین جا با آنها آغاز شد! سخت است آنی که می پندارند نباشی و کاری هم از دستت برنیاید که اگر هم بیاید و انجام دهی دیگر کار از کار گذشته و آنها چون دوست دارند اینگونه فکر کنند و چون همه تصورشان و برداشتشان از یک نفر همان برخوردهای اولیه است پس تو محکومی به برچسبی که به شخصیتت می زنند!
اه لعنتی ها

پاسخ :

هرچی می‌کشیم از زود قضاوت کردنه! خیلی‌ها توی همون برخورد اول عروس خانوم رو ارزیابی می‌کنن؛ به جوشه، خوش برخورده،‌ ساکته، از خود راضیه...؟!! جالبه خانوما خودشون با هم این کارو می‌کنن! آقایون معمولا نقشی ندارن توی این داستانا...
سینه سرخ
۱۴ مرداد ۹۳ , ۰۸:۰۷
سلام عزیزم خوبی؟
چه بانمک ! عزیزم هرکسی یه طوریه . مطمئنا دیگرانی که دوستت دارن با همین ویژگیا دوست دارن . اینجا که البته گرمی و بجوش :*
اما به نظر من خوذتو ناراحت نکن . همین که خودت باشی و خالص باشی حسی که به دیگران میدی مثبته .
من در کسری از ثانیه چنان با همه دوست میشم که انگار صد ساله میشناسمشون ! و امان از روزی که از کسی خوشم نیاد اصلا بلد نیستم فیلم بازی کنم اصلا نمیتونم بجوشم .اما تو خونواده همسرم با وجود اینکه روابط خیلی خوبه و گرمیم کمتر حرف میزنم . چون به تجربه فهمیدم بهتره .

پاسخ :

آآآآخخخ عزیزمی تو یاسی! با این خوی گرم و مهربونت. کسری از ثانیه‌تو عشق است!:))
حنا
۱۴ مرداد ۹۳ , ۰۸:۱۴

اگه باهام صحبت کنن و مخاطب قرار بگیرم..همراهی می کنم..در غیر این صورت معمولا شروع کننده صحبت نیستم..

بر عکس من وارد یه خونه واده کم جمعیت شدم که احساس میکنم خیلی بیشتر تو چشمم و حرف نزدنم رو میذارن رو حساب سردی یا ...نمی دونم

خلاصه باید تلاش کنیم سرد و از خود راضی به نظر نیایم..قانون طلایی اخلاق هم همینو میگه..شاید ما خودمون هم راجع به بعضی ها همین نظر و داشته باشیم و خوشمون نیاد

پاسخ :

همسر منم فقط یه خواهر داره، ولی دور همی‌های فامیلیشون زیاده. بنده هم غالباً غایبم. می‌دونی ما از موضوعات بحثی هم خیلی پرتیم. من وقتی مخاطبم قرار می‌گیرم، جز لبخند واقعاً پاسخ مناسبی ندارم. 

تلاش رو باهات هستم.
مریم
۱۴ مرداد ۹۳ , ۰۸:۴۰
وای حنا حالا من دقیقا برعکس توام فوری با آدما صمیمی میشم البته من چون مجردم شخصیتای اطرافم همه هم سن و سالم بودند مثلا نمیدونم ازدواج کنم و خواهرشوهری داشته باشم که از خودم خیلی بزرگتر باشه راحتم یا نه
ولی دوره دانشگاه با وجود اینکه فنی بودم از همه ی دانشکده ها دوست داشتم
همیشه هم میخوام برم بیرون با خودم قرار میزارم زیاد حرف نزنم و خانوم باشم ولی نمیشه
نمیییییییییییششششششششه

پاسخ :

من یک آدم نبوقه هستم ولی اونایی که فوری صمیمی میشن رو عمیقاً دوست می‌دارم!
همیییییییشششششششه:))))
سکوت هایم
۱۴ مرداد ۹۳ , ۱۱:۲۴
این یه مشکل بزرگه که تقریبا با خوندن کامنتا فهمیدم گریبانگیره همس!
حالا من توش موندم دقیقا مشکل ماس یا اونا؟!

پاسخ :

والا منم نمی‌دونم!
نیوشا
۱۴ مرداد ۹۳ , ۱۲:۴۸
ما زن ها بدجور به خودمون ظلم می کنیم
فکر کن همسر من میاد خونه مامان و بابام گاهی شده دو ساعت بوده اما حتی یک کلام حرف نزده... یا خسته بوده یا ناراحت یا هرچی...
اما حتی به ذهن مامان و بابای من خطور نکرده که با خودشون فکر کنن یا به زبون بیارن که دیدی چه تو هم بود و حرف نزد و ال و بل! چرا؟! چون اون داماده و مرده و اصلا این چیزها فقط برای عروس هاست! فک اگه همین رفتار رو من تو خونه مادر شوهر انجام بدم ببین چی پشت سرم بگن و حتی تو روی خودم! می بینی تبعیض های جنسیتی تا کجا کشیده می شه! اگرم به ذهن من میاد که به زبون بیارم که مثلا ایشون چه فرقی با من داره که یک رفتار مشترک رو در یک موضع مشترک انجام می یدم اما دو نوع عکس العمل متفاوت می بیینم، فقط به این خاطره که خانواده همسر همش بهم گیر دادن و منم حساس شدم و همش همسرم رو با خودم مقایسه می کنم که ببین تو هم این کار رو کردی که من چند وقت پیش انجام دادم مامانت چه برخورد ناراحت کننده ای داشت اما تو خانواده من اصلا به یان چیزها اهیمت نمی دن

پاسخ :

خب آخه خاله زنک بازی کار ما خانوماس. آقایون حوصله‌شو ندارن اصن!
سپینود
۱۵ مرداد ۹۳ , ۱۳:۲۱

برای من که این رفتارم که جزو رفتارهای بارزم بود شد کلاس گذاشتن و مغرور بودن .

دائم مستقیم و غیر مستقیم بهم می رساندند که تو الی و بلی و عروس فلانی ببین چه خوش صحبته !

در صورتی که ما خانوادگی خصلت مون همینه .

حالا یک عروس بهمانی هم به جمع فامیلشان اضافه شده که خیلی ساکت هست و دائم می گن وای عروس بهمانی چقدر خانوم و کم حرفه ! آدم حظ می کنه !

من که دیگه موندم چکار کنم !

پاسخ :

ای بابا! مرغ همسایه غازه همیشه! 
حنا
۱۵ مرداد ۹۳ , ۱۳:۳۴

تو هم از کار استفا دادی؟

گیر کردم..دلم نمی خواد کار کنم..نمی رسم به هیچی..

اما همه میگن پشیمون میشی..

شاد و پر انرژی نیستم..

شاید خیلی تنبلم ...

پاسخ :

آره عزیزم! دو ماه بعد عقد. 
انقد خسته می‌شدم از کارم که حوصلهٔ زندگی‌مو نداشتم! بقول تو شاد و پرانرژی نبودم. شاید بعد از اینکه رفتم سر خونه زندگیمون دوباره برم سر یه کاری،‌  با شرایط مناسب‌تر.
Time Master
۱۶ مرداد ۹۳ , ۱۳:۰۵
وب بسیار جالبی دارین. خوش حال میشم به منم سر بزنین
www.pc93.ir
زهرا
۱۸ مرداد ۹۳ , ۱۴:۰۴
حنا جونم
واقعا شاید ربطی به روحیات ادم نداشته باشه.
کلا اوایل خیلی همه رو حرفها و روحیات عروس خانومای جدید حساسن و زیر ذره بین میذارنشون.و این خیلی مهمه که بتونی با تفکر و تعمق صحبت کنی.
خیلی هم خوبه  سکوت و لبخندت.
اصلا نگران نباش. کم کم صمیمیت بیشتر میشه.تو میشی تک گوینده و همه غش و ضعف میرن.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan