اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

خسته از نرفتنم!

خسته شده‌ام. یک روز است که پروژه‌ام را تحویل داده‌ام و طاقت بیکاری را ندارم! اتاقم به هم ریخته‌ است. مختصری از جهیزیه را که تاکنون خریده‌ایم، در دو گوشه‌ٔ اتاقم چیده‌ایم روی هم. این بهم ریختگی و ناترتیبی حالم را بد می‌کند. قرار بود اواسط شهریور خانهٔ خودمان باشیم و حالا رفتنمان پرت شده به ناکجازمانی که نمی‌دانم کِی است. تابستان و این داغیِ غیرقابل تحملش، فرصت هر مشغولیت بیرون از خانه را هم از آدم می‌گیرد. منِ گرمایی، کجا بروم آخر؟! همهٔ برنامه‌ها را موکول کرده‌ام به وقتی که هوا کمی خنک‌تر شده باشد. 

میز توالتم را از اتاقم بیرون آوردم، چراغ مطالعه و جامدادی‌های روی میزم را هم ریخته‌ام بیرون! هرچه به در و دیوار چسبانده بودم کنده‌ام و هنوز همه جا شلوغ و غیرقابل تحمل است؛ ۲ تا کتابخانه، تخت، میز تحریر، کمد، تلویزیون و کارتن‌های وسایل جهیزیه‌ که روی هم تلنبار شده‌اند. مگر یک اتاق چقدر گنجایش دارد؟ مگر مغز من چقدر ظرفیت دارد؟

خسته‌ام. خیلی خسته‌ام. دوست دارم بروم. برویم. 

زهرا.ن
۲۲ مرداد ۹۳ , ۱۵:۵۳
والا بخدا.
ادم اصن نمیدونه چرا با ادم اینکار و میکنن.
همه با هم دست به دست بدیم کمک شما.
حنا جونم لطفا جهیزیه تا ن را بیاورید خونه ما.
اتاق خلوت بشه.
البته هرچی از ما فرسوده بود جایگزینش میکنیم با وسایل شما.گفته باشم.

پاسخ :

:)) بیارم مشهد دوستم؟ مرسی از مهربونیت:*
کاف
۲۲ مرداد ۹۳ , ۲۳:۱۰
ما هم قرار بود شهریور خونمون باشیم:)))) فک کن:))
سینه سرخ
۲۳ مرداد ۹۳ , ۱۰:۰۱
الهیییییییییی عزیزمممم همه عروسای خونه خودشون نرفته ، حس بلاتکلیفی دارن . خسته میشه آدم ...اندکی صبر سحر نزدیک است دوست خوبم الهی که با بهترین خاطره ها راهی خونتون شین . میگم که حنا ااااا ... چیا داری تو جعبه ؟! من واسه خودمو هی باز میکردم نگا میکردم انقدددد ذوق داشتم انگار دارم مثل بچگیام با ظرف اسباب بازیا خاله بازی میکنم !

پاسخ :

جاروبرقی، غذاساز، ظرف و ظروف، سرویس قابلمه، قاشق چنگال، از این چیزا! آخه زیادم تماشاشون کنم برام عادی میشن، تازگیشونو از دست میدن!:)) 
نیوشا
۲۵ مرداد ۹۳ , ۰۷:۱۷
خوب عزیزم تا شرایط برای رفتن مهیا نباشه که نمیشه رفت... این وضعیت تو خونه مامان من هم هست و طفلی خواهر کوچیکه رفتنش افتاد به اردیبهشت سال بعد!! انقد کلافه و درهمه که نگو.. اما خوب چاره ای نیست نمی شه بیچاره داماد رو هم تو شرایط افتضاح اقتصادی تحت فشار گذاشت...
اون شلوغی هم می تونه شیرین باشه برات اگه قبول کنی که باید کمی دیگه هم صبرکنی...
درست می شه امید به خدا..
مجید شفیعی
۲۵ مرداد ۹۳ , ۰۹:۳۲
دوست دارم بروم

جایی که نظمش

خنکای هوایش

پنجره ی بسته اش

مطابق میلت "م" باشد

:)

@}----
مهربانوت
۲۵ مرداد ۹۳ , ۰۹:۴۸
میرین دوستم...مطمعن باش هنوز وقتش نرسیده! عجله نکن ...
سپینود
۲۵ مرداد ۹۳ , ۱۲:۴۳

بعضی موقع ها دقیقا احساس آدم اینجوریه به همه چیز ! خسته کننده خسته کننده ... ولی خوب میشی .

سکوت هایم
۲۵ مرداد ۹۳ , ۱۴:۰۳
خواسته های مشترک...
شکو فـه
۲۵ مرداد ۹۳ , ۱۴:۵۳
زودی میرسه.. فقط زودتر کاراتو بکن (منظورم خریداته) که وقت کم میاد... :*
سید احمد برقعی
۲۷ مرداد ۹۳ , ۰۰:۵۱
خواندم
یخ داغ
۰۳ شهریور ۹۳ , ۱۲:۴۰
همینقدر خسته می شوم گاهی... همینقدر و شاید هم بیشتر.. نه! خیلی بیشتر....
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan