آخ که صدای سراج... صدای سراج، وقتی که این یک سطر بالا را آواز میکند... آخ که همهٔ وجودم خواهشیست عظیم.
امروز، روز مهمی بود. روز استجابت یکی از آرزوهایمان. من دراز کشیده بودم در بستر بیماری؛ و آرزویم را میدیدم که حالا پروانهٔ رنگینبالینی شده بود؛ از این سو به آن پَران. تو رفته بودی پیِ کارها، و نمیدانستی همهٔ آرزوها از کنجهای تنهای ملتمس، پیله میشکنند.
خوب میپاییام خدا. خدای خوب. ابر نرم پنبهای من. آغوش بگشا... عجیب هوس تو را دارم.
*قیصر امین پور
- پنجشنبه ۸ آبان ۹۳ , ۲۰:۱۴