اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

در لحظه

گفت که تصمیم گرفته در حال زندگی کند و دیگر غمِ فردای نیامده را نخورد. و همان وقت عکس حیاط خانه‌شان را برایم فرستاد. شاخه‌های درخت خرمالو خلوت شده بودند و کف حیاط پر بود از برگهای زرد و نارنجی آن. هوای توی عکس ابری و دلچسب بود. زیرش نوشت: «حیاط بابا اینا! هم‌اکنون» که یعنی حالا خانه، خانهٔ من و توست. جای دیگری. که تمیزکاری‌اش هنوز مانده است. از آن گفتگو تا حالا سبکم. لبخندم از آن بعد از ظهر تا امروز کشیده شده. کی آرامش او، از آرامش خودم برایم مهم‌تر شد؟ کی آرامش او، آرامش من شد؟

نیوشا
۰۸ آذر ۹۳ , ۱۲:۳۸
می بینی چطور در هم تنیده می شوید؟! واقعا جالب است
خودم سرملخورده ام و از شدت سرماخوردگی در حال مرگم اما نگران که اون حالش چون من نوشد که او سرما نخورد ....
شیرین است این در هم تنیدگی
:)
حنا
۰۸ آذر ۹۳ , ۱۶:۲۲
مبارکتان باد زندگی..

پاسخ :

حنا جان چرا وبلاگت مسدوده؟؟؟
فاطمه ی محمد
۰۸ آذر ۹۳ , ۱۸:۴۶

به نام خدا

 

سلام ح+نـــــــا

 

به قول معین:

 

راستی چی شد؟چجوری شد؟ اینجوری عاشقت شدم....

 

درودِ خدا بر عشق!

مجید شفیعی
۰۹ آذر ۹۳ , ۰۹:۰۳
:)


یاسی
۰۹ آذر ۹۳ , ۱۷:۵۶
سلام حنااااااا
خوبی ؟ دلم برات یه ریزه شده . از وقتی بلاگفا ادا درآورده. احساس میکنم رفتی سفر. نیستی! کلا دیوانگی هم عالمی داره! مثلا میام کامنت بزارما حس میکنم دارم نامه راه دور مینویسم ;-)

گلم..  اشکمو درآوردی با این نوشتت...بعدم کامنت فاطمه..راستی چی شد چجوری شد؟؟
سریع تصویر درخت خرمالو تو ذهنم نقش بست و بعد کنار حرفای عاشقانت و اون هوای دل انگیز بغضی شدم... نه از غصه. از رقیق شدن...از لطیف شدن

پاسخ :

تو هم اشکمو درآوری با این کامنتت. ولی من جایی نرفتما! نذار بلاگفای حسود موفق بشه رفتن من رو بهت القا کنه:))

بانو (زن و بوسه)
۱۰ آذر ۹۳ , ۰۸:۲۷
وای خدایا، خونه‌ی مامانم‌ اینا، خونه‌ی بابام اینا...
دختر ما دیگه حالا خودش خونه داره، باید یواش یواش آماده بشه، عصرای 5 شنبه بره خونه‌ی مامانش اینا. ای جووووووووووووووونم.
چقدر دل منم ضعف رفت برای این حرف :*

پاسخ :

واااای بانو... میدونی که شنیدن این اولین‌ها چقدر دلبرانه‌س... همسرم از وقتی خونمون رو تحویل گرفتیم، زیاد ترکیب خونه بابا اینا، یا مامانت اینا رو استفاده می‌کنه... بعد من غش می‌کنم. آخ اگه بدونه...

بانو با اون دل پاکت که الان از همیشه به خدا متصل‌تره برام خیلی دعا کن. منم از خدا برای شما و نی‌نی کوچولوت صحت و سلامت می‌خوام.

صبح دوباره عمیقا به یادت بودم. عاشق این تله‌پایی بینمونم :***
بانو (زن و بوسه)
۱۰ آذر ۹۳ , ۱۰:۳۲
ای جونم. عزیزم رو چشمم، هر چند که ایمان دارم دعا همون چیزیه که توو دل آدماس و خدا بیش از هر چیزی به صافی قلب آدما نگاه می‌کنه، اما به قدرت دعا عمیقا ایمان دارم.
از عمق تک تک سلول‌هام برات آرزوهای خوب دارم. امید آرامشی بیش از این. امیدوارم این لحظه‌های استرس‌زا اما شیرین رو با چشم‌به هم زدنی پشت سر بگذرونی و شب زیبای عروسی‌تو جشن بگیری.
امیدوارم خیلی سریع و بی‌دغدغه، صبح اولین روز زندگی‌تو در کنارش حس کنی که زیباترین روز زندگی آدمه. هر چند که کلی خوابالویی...

و خلاصه بعد از اون روز زیبا هم برات لحظه‌های مالامال از عشق آرزو می‌کنم.
کلمه‌ها کمن برای گفتن حس‌هام، ولی امیدوارم خواسته‌های قلبی‌م برات به حقیقت بپیونده.

راستی وبلاگم رو بعد از نزدیک 2 ماه به روز کردم :)

پاسخ :

واااای... کلمه‌های تو رو آدم دوس داره توی این پاییز سرد مثل یه پتوی نرم پهن کنه روی خودش و یه دل سیر بخوابه و خواب خوش ببینه... دوست جانم ممنونم ازت... ممنونم برای خوبی همیشگی‌ت...

خدا رو شکر که نوشتی. میرسم خدمتتون. 
زهرا.ن
۱۱ آذر ۹۳ , ۱۷:۳۹
ارامشتان پاینده
بانو (زن و بوسه)
۱۲ آذر ۹۳ , ۱۳:۵۰
خدمت از ماس، عذر نبودن شما کاملا پذیرفته‌س. خودتو اذیت نکن، حسا متقابله :)))

پاسخ :

بوووس
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan