اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

به مناسبت روز شیرمردان ایران

یک روز توی یک بیمارستان وابسته به یک وزارت‌خانه، یک آقای پزشک به‌خاطر یک تذکر، به یک آقای جانباز اهانت کرد. آقای جانباز و بیشتر از صد نفر بیمار ایستاده و نشسته شاهد ماجرا بودند. دکتر مغرور که سخت برآشفته بود، از ادامهٔ کارش دست کشید، و همهٔ بیماران را معطل هیجانات پوچ خودش کرد. آقای مسئول حراست بیمارستان که خودش را برابر ناراحتی مردم می‌دید، بر سر شخص جانباز فریاد کشید که شمای جانباز منتی بر سر من و دیگران نداری! ...

و این تصویر محوی از ماجرایی بود که ماه‌هاست پیش چشم من است. و هر بار جوابی از ذهنم می‌گذرد... و فقط خدا می‌داند چقدر از شرمی که مرا از جواب دادن به آن شخص مسئول بازداشت متنفرم. چقدر از ضعفی که در آن لحظه داشتم، عارم می‌آید. خدا می‌داند که چقدر دلم می‌خواست بلند شوم بر دستان آن مرد جانباز بوسه بزنم و بلند بگویم که من ایرانی نیستم اگر منتی بر سر خودم ندانم. اگر قدر ندانم. اگر دست‌بوس شما نباشم. اگر احترام شما را نگه دارم. شرم بر من باد... شرم...

برای آن روز و روزهای دیگر متاسفم برادر... پدر... عزیز... کاش بر ما ببخشایید... کاش دعایمان کنید...

مجید شفیعی
۰۴ خرداد ۹۴ , ۱۴:۴۷
سلام

سوم خردادِ .....

:-ا

@}------
سیده طهورا آل طاها
۱۴ خرداد ۹۴ , ۰۱:۴۶
چقدر همه ما از این دست شرم ها داشته ایم . چقدر گاهی سکوت های بی دلیل مان بعد ها پتکی شد و بر وجدانمان کوبیده شد . چقدر به خودمان گفتیم : حالا وقت سکوت بود؟؟!

پاسخ :

... متاسفانه
زهرا.ن
۱۸ خرداد ۹۴ , ۱۶:۰۰
اشکم در اومد دختر...
زنده باد حق

پاسخ :

زنده باد
رضا
۰۴ تیر ۹۴ , ۰۹:۴۴
وای بر ما از عاقبت این ناشکری‌هایمان
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan