اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

الخیر فی ما وقع

- دیشب وقتی توی ماشین منتظرش نشسته بودم و سرم از مسکن‌هایی که خورده بودم منگ، و دهانم از آمپولهایی که خورده بودم، سِر بود؛ یک لحظه دیدم خیره مانده‌ام به خیابان، به عبور و مرور آدم‌ها و اتومبیل‌ها، به چراغ‌ها و روشنایی‌ها، مغازه‌ها، بعد حس کردم الان از آن لحظات معدودی‌ست که من عمیقاً دارم آن لحظه را سیر می‌کنم؛ هیچ فکری نداشتم، آرامِ آرام... 

- همسرم گفت چرا؟ و من مثل همیشه گفتم حتماً خیری بوده است. پرسید چرا همیشه باید فکر کنم که مستحق خیرم؟ گفتم چون آدم خوبی هستی.

- در هر شرایطی همیشه فکر می‌کنم می‌توانست بدتر از این هم باشد. بعدتر فکر می‌کنم اصلاً بد هم نیست. خدا وضعیتی را که می‌توانست خیلی بد باشد، برایم به گونه‌ای خوب دیگرگون کرده است. بعد این جمله را به ته فکرهایم اضافه می‌کنم: «خدا چقدر رحم کرده است». همیشه.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan