اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

مکارم الاخلاق

نشسته بودم در ایوان‌راهروی مسجد گوهرشاد، روبروی گنبد طلایی بارگاه امام. زیارت‌نامه را خوانده بودم و داشتم سعی می‌کردم همهٔ خواسته‌هایم را یک‌جور مرتبی، و اما همان‌طور ذهنی، با صدای بلندی در سرم، از آقا بخواهم. و امید داشتم هرآنچه از حوائجم که به مصلحت است، به عنایت ایشان و پادرمیانی‌شان پیش پرودگار بزرگ مستجاب شود. یک آن متوجه دختر کنار دستی‌ام شدم که روسری مشکی خالدارش را به شکل مرتبی زیر چادرش بسته بود، و داشت فهرست مفاتیح را زیر انگشت کشیده‌ اشاره و در امتداد نگاهش جستجو می‌کرد. چقدر شخصیت آدم‌ها، توی جزئی‌ترین حرکاتشان پیداست؛ نرمی و آسودگی و اطمینان. دوباره از او برگشتم به گنبد طلا، و این‌بار دانسته‌تر از قبل، فکر کردم چیزی که می‌خواهم نه برآورده شدن همهٔ این آرزوها، که شاید «بی‌نیازی» از همهٔ این‌هاست.

دختر کنار دستی سوال کرد مفاتیح دارید، گفتم نه عزیزم. مفاتیحش را جلو آورد و یک لغت پاک شده وسط دعای «مکارم الاخلاق» را نشانم داد و پرسید «شما می‌تونید بخونیدش»؟ 

او هم بعد از آن جستجوها، دعایش را پیدا کرده بود...

مریم...
۲۹ مرداد ۹۶ , ۰۹:۴۲
وای حنا جانم مشهد بودی زیارتت قبول عزیز

پاسخ :

مرسی جان مریم. قسمت شما انشالله
قاسم صفایی نژاد
۲۹ مرداد ۹۶ , ۱۳:۰۰
عالی بود:
چیزی که می‌خواهم نه برآورده شدن همهٔ این آرزوها، که شاید «بی‌نیازی» از همهٔ این‌هاست.


پاسخ :

ممنون. لطف دارید.
حنا
۲۹ مرداد ۹۶ , ۱۸:۱۷
حال خوشی تو صحن نشستن..

پاسخ :

خیلی. روزی شما انشالله
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan