یک وقتهایی هم فکر میکنم اگر من صرفاً کارمند حقوقبگیر این خانه باشم _منهای هر احساسی_ باید تکالیف خانه و وظایفم را نسبت به همسرم عالی انجام بدهم. پس بیحوصلگیهایم را کنار میگذارم و طوری تن خسته از کارش را ماساژ میدهم و برای نوازشش حوصله میکنم که انگار شغل من همین است؛ به تجربه بر من ثابت شده که اینجور وقتها، نسبت به زمانی که زیاده هم احساسی هستم و قد توقعات رومنسم سقف آسمان را سوراخ کرده، نتیجهٔ خیلی بهتری عایدم میشود. درست و غلط این تفکر را نمیدانم، اما برای خودش یک سبک است. تقویت احساس مسئولیت، عملکرد صحیح؛ و ایجاد غیرمستقیم رابطه عاطفی به سبب آن _اتفاقاً_ در یک خانواده!
- يكشنبه ۱۹ شهریور ۹۶ , ۱۳:۱۴