اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

وقتی سه نقطه‌هایم زیاد می‌شوند یعنی...

به خودم هشدار می‌دهم که برای نخواندن و یا ننوشتن بهانه نیاورم. توی اتوبوس و مترو، در حالی‌که هر عضوی از بدنم به سویی کشیده می‌شود و دسته کیفم که بین ازدحام آدم‌ها گیر افتاده است، دارد از جایش درمی‌آید؛ پیشانی کتاب را جایی تخیلی بین سرم و سقف می‌چسبانم و غرقش می‌شوم. غرق و غمگین. جماعت کتاب دوست‌ها هر روز تنهاتر شده‌اند، هر روز غریب‌تر، و اهالی مُد و مهمانی و هزار جور گزافهٔ دیگر بی‌شماره. بین آدم‌های اطرافم لال مانده‌ام. به یک موسیقی بی‌کلام آرام تعبیرم می‌کنند، نه البته از روی پسند... پیِ رفیق نابم و نمی‌یابم. این روزها جز همسرم، مادرم و یکی دو نفر دوست مجازیِ حقیقی‌تر از واقعیت، کسی انیس‌ام نیست. تنهایی، وقتی از خلوت عزیزت به بیرون از تو کشیده می‌شود، بدجور می‌آزارد...

مریم...
۱۸ دی ۹۶ , ۲۲:۲۷
چقد چقد چقد حرف دلِ من بود حنای عزیز.

پاسخ :

بوسه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan