«ما فقط یک زندگی داریم». گاهی خیال میکنم دیر شده است. من بیست و هشت سالهام، و برای جلوگیری از احساس سرد جاماندگی، مدام باید هزار چیز را به خودم یادآوری کنم. کارهایی که کردهام و راههایی که رفتهام. اما این خاک، مادر بیعاطفهایست. تو را با همهٔ توانمندیهایی که درت میشناسد، رها میکند، و با همهٔ تلاشهایی که کردهای، در هم میکوبد. تو آغوشِ گشودهای نمییابی، و مشتهای بسته را باور نمیکنی. حیران میمانی! «ما فقط یک زندگی داریم». مرد میگوید: «از آن استفاده کن». راهی نشان بده.
*عنوان فیلم
- سه شنبه ۱۹ دی ۹۶ , ۰۷:۵۰