رب گوجه خانگی از همکار تبریزی، و زیتون و روغن زیتون از همکار شمالی خریده است. رب را توی ظرف شیشهای خالی میکنم؛ بو میکشم و میچشم. دارد نگاهم میکند. تحویل میگیرم که: «انقد توی این خونه برکته، احساس میکنم باید عروس دوماد بیارم و ریخت و پاش کنم»! میخندد؛ خیلی. قاه قاه و سرخوشانه. میگوید: «...خانومی دیگه» یکی از آن اسمهای مندرآوردی که رویم گذاشته است. از درون کیف میکنم، اما پی حرف خوشآمده را نمیگیرم؛ کشدار شود، مزهاش میرود.
خدایا شکر بخاطر نعماتت.
- پنجشنبه ۲۶ مهر ۹۷ , ۰۷:۱۲