منتظر عیدم. عیدِ در خانه. منتظر یک روز خوش که زخم دردناک یکم مُحرم و سوز دلِ پایان صَفَرت را التیام ببخشد. من قُلدر نبودم خدا. پوست کرگدن هم نداشتم. ولی وسط خوابِ آشوب مردنِ انبوه ماهیهای ریز آبی، درون دریاچهٔ خونم، فقط بخاطر تسلیم بر ارادهٔ تو، تاب آوردم و شکرت کردم؛ گرچه همهٔ فرداهایش را بیدلانه و ترسیده گریستم. میشود میانِ دُردانههایی که تحمل رنجشان را نداری جایم بدهی؟ مثلِ موسی بین همهٔ پیامبرهات...؟ «تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/ که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند» رحم میکنی؟ ماهی آبیام را بر من میبخشی؟ رها شوم میانِ دستهایت؟
- شنبه ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۲:۲۰