هرچه لبخندم موقع استقبال پهنتر باشد و خوشامد چشمهام درخشانتر، شب خانه دلپذیرتر است. دیروز که غربت غروب بدجوری به دلم نشست، یکهو پا شدم و خودم را تکان دادم؛ خودم را بیرون کشیدم، قوز کمرم را صاف کردم و سرم را مستقیم گرفتم. گفتم قوی باش! قوی مثل خورشید؛ بتاب، روشنی بده، جان ببخش. و تا زندهای امید داشته باش و نترس. تا هستی، معرفت داشته باش و عاشقی کن. بعد لبخندم را به آستانهی در بردم و پذیرایش شدم؛ با چرخ، با رقص، با آواز!
- سه شنبه ۱۳ آذر ۹۷ , ۱۰:۲۷