اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

جشن زندگی

هرچه لبخندم موقع استقبال پهن‌تر باشد و خوشامد چشم‌هام درخشان‌تر، شب خانه دلپذیرتر است. دیروز که غربت غروب بدجوری به دلم نشست، یک‌هو پا شدم و خودم را تکان دادم؛ خودم را بیرون کشیدم، قوز کمرم را صاف کردم و سرم را مستقیم گرفتم. گفتم قوی باش! قوی مثل خورشید؛ بتاب، روشنی بده، جان ببخش. و تا زنده‌ای امید داشته باش و نترس. تا هستی، معرفت داشته باش و عاشقی کن. بعد لبخندم را به آستانه‌ی در بردم و پذیرایش شدم؛ با چرخ، با رقص، با آواز!

محسن حیدری
۱۳ آذر ۹۷ , ۱۱:۱۱
وبلاگ خوبی دارید :)
نگار جهانشاهی
۱۳ آذر ۹۷ , ۱۱:۱۹
خیلی خوبه موفق باشید
آسو نویس
۱۳ آذر ۹۷ , ۲۰:۲۵
زیبا^^
مجنونِ لیلی
۱۴ آذر ۹۷ , ۱۰:۱۰
همیشه که نمیشه
یه وقتایی که آدمی درد بودن توی پیله تنهایی میگیره همه این تظاهرات زجر آورتر میشه
یه دو راهی رفتن توی پیله یا شاد و شنگول نشون دادن علی الظاهر 
هر دوش سخته و هر دوش سخت تر

" ای بر پدرت دنیا آهسته چه ها 
بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی" 

امیدوارم همیشه واقعی شاد باشید 


پاسخ :

خیلی ممنونم بانو
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan