پدر نشسته کنار من و همسرم، برایمان گردو میشکند. اما من آنجا به او افتخار میکنم و برابر همسرم سربلند میشوم که میبینم پدر گردوی درسته از پوست درآوردهاش را کنار دستش قایم کرده تا بعدا به مادرم بدهد.
- دوشنبه ۲۳ مرداد ۹۶ , ۱۶:۵۹
جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.
پدر نشسته کنار من و همسرم، برایمان گردو میشکند. اما من آنجا به او افتخار میکنم و برابر همسرم سربلند میشوم که میبینم پدر گردوی درسته از پوست درآوردهاش را کنار دستش قایم کرده تا بعدا به مادرم بدهد.
مردها شاید فکرش را هم نکنند ولی ما، یکی از لذتبخشترین حسهای دنیا را وقتی تجربه میکنیم که با موهای باز و لباس آزاد و یقهای شل، صورتمان را با مشت مشت آب، زیر سقف آبی آسمان بشوییم، بعد سرمان را به سمت گلهای ختمی و لاله عباسی بگردانیم و نسیم خنک را روی پوستمان احساس کنیم؛ باد هم؛ دلبرانه و بازیگوش بدود میان پیراهن...
لطفا این یک قلم را دم نقد با ما حساب کن آقای مهربان؛ مقام سکوت و رضا...
پینوشت: شاید باور نکنید، ولی همین الان؛ یعنی دقایقی پس از انتشار پست، این پیامک تبلیغاتی به دستم رسید:
«سرآمد طاعت صبر و رضاست
ولادت امام رضا مبارک
دبستان ... »
خیلی چسبید. خیلی! ممنون از نشانهها. ممنون از جواب...
حدود یک هفته است که به همراه مادرم در سفرم. بنا گذاشتهایم که پدر و همسرم در پایان هفته دیگر به ما ملحق شوند. و بالطبع برای ما حالا فرصت دلتنگیست. دلتنگی وقتی بیجواب روشنی میماند، طعم گسی پیدا میکند؛ از آن جنسی که در پست قبلیام پیدا بود. از آن جنسی که در نوشتههای دوران نامزدی و عقدمان هم معلوم است. من مردی دارم که محبتش در رفتار و در کار و حتی در سر انگشتانش به فعل در میآید ولی کلامش برای ابراز علاقه همیشه عاجز است. دور ماندن از چنین مردی اول ماجراست...
من ترجیح میدهم از موضوع روز خانم نام.داری بدون هیچ قضاوت و صحبت و نظریهپردازی فقط درس بگیرم...