اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

سلامی باز

دلم به یک‌باره تنگ شد برای اینجا. برای دوست‌هاش. برای روزمره نوشتن و روزمره خواندن. برای سادگیِ خوشایندِ روایت‌ها.

زندگی در گذر است. به چشم‌ برهم زدنی داریم یکساله می‌شویم. اینقدر زود می‌گذرد که آدم احساس می‌کند خیلی دیر شروعش کرده. وقت انگاری که کم باشد. همه چیز آرام است، جز آشوبی که گاهی از استرس پایان‌نامه‌ها تووی دلمان داریم. موضوع من، با بی‌گداری که خودم به آب زدم از کوتاه مرتبه، به بلندمرتبه تغییر پیدا کرده است! و خب بلندمرتبه هم که هر قسمتش داستانی دارد. واقعا این چه استعدادی ست که من دارم در گرفتار کردن خودم؟! این از من. همسرم هم که از کار نرسیده، می‌نشیند پای لپتاپ و می‌زند به دل مقاله‌ها. کاش حداقل بعد این همه خودکُشانمان، به یک درد این مملکت بخوریم. یک جای کارش را بگیریم. کاش آخرش یکی پیدا بشود از ما استفاده لازم را بکند، بخدا که خیلی پای این درس‌ها زحمت کشیده‌ایم!

پایان

دلیل ماندن را پیدا نکردم، اما، دلیل رفتن، حالا پیش روی من است؛ اینجا مرا معمولی کرده، بیشتر از آنچه باشم. بدرود دوستان خوب.

ایوان بی‌گلدان...

نیاز به سفر دارم. همسرم درگیر پایان‌نامه است. تفریحاتمان به وعده‌هایی در آینده خلاصه شده‌اند. بعد از تایید، بعد از تصویب، بعد از دفاع، بعد از... بساط نقاشی‌ام را پهن کرده‌ام در بالکن ۱ متر در ۲ متر، و به آسمانِ بی ابرِ امروز دل خوش داشته‌ام. هر ۲ دقیقه یک بار، کبوتری بالهایش را محکم می‌کوبد به لبهٔ حصیر و قلبم را می‌ریزاند و می‌نشیند همان لب. ترکیب لاک فیروزه‌ای و پیراهن گلبهی حالم را خوش کرده است. توی دلم با خدا حرف‌ها دارم، ولی زبانم با او لال مانده؛ مدتی‌ست...

بی‌حاشیه

دیروز برادر کوچکم با نتیجه خوب و قابل قبولش در کنکور، شادیِ زایدالوصف خواهرانه‌ای نصیبم کرد. تپش قلبم تا پایان روز تند و نامرتب بود از هیجان موفقیت او.


بیشتر اوقات اما، زندگی‌ام ریتم یکنواختی دارد. درباره موضوع پایان‌نامه هنوز به نتیجه نرسیده و مشغول مطالعه‌ام، وقت تصمیم‌گیری البته محدود است. به دکتری هم فکر می‌کنم اما برنامه‌ریزی مشخصی برای نیل به آن ندارم. کلاس نقاشی را همچنان ادامه داده‌ام، هرچند متاسفانه هزینه شرکت در کلاس‌های استاد محبوبم بالاست. باید برای آزمون نظام مهندسی هم اقدام کنم. جز این‌ها فعلاً فعالیتم منحصر شده به خانه. احساس می‌کنم نیاز به یک تغییر یا جابجایی دارم. گاهی به کار کردن و بازگشت به آن فکر می‌کنم، اما همتِ دنبالِ کار دلخواه دویدن هنوز نیست!

همسرم می‌گوید من آدم بی‌حاشیه‌ای هستم، و این بی‌حاشیه بودن را در تیپ شخصیتیم دوست دارد. شاید اگر کمتر مشغول دستکاری خودم، و بیشتر وقتم را صرف برانداز اطرافیان می‌کردم، من هم حاشیه‌ساز می‌شدم. اتفاقا بعضی‌ها عمداً ناراحتم می‌کنند، ولی همیشه از خودم خواسته‌ام، مصرفِ آزار آنها نشوم.  

تلاش شما شایسته احترام است آقای ظریف

 متاسفانه هر وقت این مردم، کسی را بالا می‌برند؛ روزی در پیِ آن است که همین‌ها به زمینش می‌کوبند. برای آن روزِ غمگینت ای مرد بزرگ، دوست داشتنِ عمیقِ مرا به همراهت داشته باش. 

Designed By Erfan Powered by Bayan