اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

از تو راضی‌ام

ماه رمضان، زندگی آدم را در دو موضوع سحری و افطاری دادن خلاصه می‌کند! شرمنده‌ام از مادرم که آن دیرترها برای خوردن هر کدام از این وعده‌ها چقدر بازی درمی‌آوردم. واقعا‌ً سخت است. هرچند همین حالا که کدبانو خودمم، در خوردن مستاصلم. خیلی ناجور است خوردن با معدهٔ کوچک شده! خدا خودش به همه‌مان رحم کند. که می‌کند.


بنظرم این که می‌گویند ازدواج هندوانه در بسته است، واقعاً حرف درستی‌ست. زندگی آدم‌ها را توی شرایط مختلفی قرار می‌دهد، و آدم‌ها در این شرایط واکنش‌های متفاوتی دارند؛ که گاهی ممکن است دور از انتظار باشد. خوشبختی من اما این است که تو همیشه بهتر از انتظاری.


پایان امتحانات

امتحانات تمام شد. من حالم یک جور خوبی‌ست. در تمام دوران تحصیلم این اولین ترمی بود، که بعد از امتحانات به استقبال تحویل طرح نمی‌رفتیم؛ و این خیلی مزه داشت. با دوستان رفتیم داخل یک کافه نشستیم و از هر دری گفتیم. وقت الوداع با بچه‌های ارشد، به سوزناکی کارشناسی نبود، اما آسان هم نبود! انگار توی دلم یک نقطهٔ دیگر خالی می‌شد.

گذشت... امروز نشسته‌ام به فردای پیش رو می‌نگرم. به فردای روشن و زیبا.

خدایا ...

خدایا توفیقم بده که بتوانم در ماه رمضان پذیرایی شایسته‌ای از میهمان سفره‌ات داشته باشم. خدایا توفیقم بده، تا شرمنده‌ات نباشم. شرمنده‌اش نباشم.

چه کنم؟

بسیار میل بر نوشتن دارم، اما حرف‌هایم بر من پوشیده‌اند. سخت است.

دوستانِ جان! کلمه‌ای برایم بگذارید...

حالا چطور باید از حال دوستان بلاگفایی باخبر شد؟

Designed By Erfan Powered by Bayan