فکر می کردم منطقی بودنِ او برای منِ احساساتی، چیزی ست که باید به عنوان یک ناهماهنگی بپذیرم. یا بعنوان یک مورد عدم تفاهم، درباره اش کوتاه بیایم! البته که من هم همه ی این حرفها را شنیده بودم که دو نفر همدیگر را کامل می کنند، و اصلاً لزومی ندارد که هر دو کاملاً خصوصیات مشابهی داشته باشند. ولی راستش چندان باور نکرده بودم. این بود که قیافه ی آدم های فداکار را به خودم گرفته بودم!
ولی حالا که مرد من، همراه و یاور و مشاور من است، حالا که وقتی مسائلم را با او مطرح می کنم بهترین بازخوردی را که قبلا حتی نمی توانستم متصور شوم، با من دارد. راهکارهای عالی می دهد، کمکم می کند، راهنمایی ام می کند، دردم را می شنود و درمانده نمی شود. به هم نمی ریزد. از هم نمی پاشد. آرامشِ نداشته ام را نمی گیرد، بلکه با متانت و وقارش به من آرامش می بخشد، می فهمم که او چقدر با این منطقِ مردانه، من احساساتی را مجذوب و عاشق خودش می کند.
- يكشنبه ۲۹ بهمن ۹۱ , ۱۹:۲۹
- ادامه مطلب