اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

با عشق به خدای خورشید

امروز روز شَرَف الشمس است. و خُب من از خیلی قبل ترها یک جور عُلقه ی خاصی به این روز دارم. جدی اش می گیرم. دنبال اجابتم. و از آنجایی که هر وقت ایمانِ آدم به برآورده شدن حاجتش کامل باشد، زود مستجاب می شود، این روز هم برای من آورده های زیادی داشته است.

به همسر اس ام اس دادم که دعا کند. عکس العمل همیشگی جالبی به این خواسته ی من دارد. همیشه به طرز بامزه ای می گوید: "حوصله ندارم، تو دعا کن!" نمی دانم واقعاً همین طور است یا فقط این طور بیان می کند. ولی خوب می دانم که عقلِ فلسفی او هم، ایمان قاطع و بی چون و چرای مرا به آن بالاسری عزیز می دارد.


بعدتر نوشت: از اونجایی که بنده آدم پیگیریم. بهش اس ام اس دادم: حاجتمون چیه؟ گفت: احساس رضایت داشتن. یعنی حظ بردم از پختگی جوابش.

فقط هِی یادش می افته خدا رو شکر کنه.

یه روزایی هست آدم هیچ حرفی نداره، هیچ فکری نداره، نگران چیزی نیست، اضطرابی نداره، اصن یه جورِ خوبی در آرامشه. وسط همه ی آشفتگی ها، خیلی میچسبن این روزا...

فقدان پشتکار در نخوردن!

از وقتی تصمیم گرفتم جهت جلوگیری از افزایشِ بی رویه ی وزن! کمتر بخورم، ساعت به ساعت گرسنه ام. اصلاً همین که قرار گذاشتم هرچه می خورم را بنویسم، قلم زمین نگذاشته، دوباره دلم ضعف می رود.

یادش بخیر! زمانی بود که هرچه سیب زمینی سرخ کرده به معده ام تزریق می کرد وزنم از 45 کیلو آنورتر نمی رفت. خیلی لذت داشت.

حالا که کم کم از آدمها به گوش می رسد که تپل شدی و آب زیر پوستت رفته و اینها، استرسِ چاقی و از توازن خارج شدن دامنم را گرفته عجیب.

خدایا لطفا من را با همین ورزش ملایم پیلاتس که 3 روز در هفته، به میزانِ یک ساعت انجام می دهم، به تناسبات دلخواه رهنمون فرما. باور کن اصلاً حوصله ی رژیم گرفتن ندارم.


پ.ن: جا داره از سرکار خانوم شکوفه ی دوست داشتنی، و سرکار خانوم دلی جانِ نازنینم برای نامدار شدن بنده در این مجال سپاسگزاری بنمایم.


آشتی در کوهستان

و بالاخره یک مسافرت دو روزه حالِ ما دو نفر را اساسی جا آورد. اینقدر خودمان را دود آتش دادیم، و سیب زمینی تنوری و چای زغالی خوردیم، این قدر توی هوای روستا، نفس های عمیقِ بی غبار کشیدیم، و اینقدر خواب شبانه ی زیر کرسی به جانمان مزه کرد که خونِ زندگی دوباره به رگ هایمان دوید؛ آن هم با نشانِ عاشقانه های لذیذ و دلچسب.

مردها می توانند

وقتی از کسی یا چیزی ناراحتند، وقتی برای چیزی یا کسی دلتنگ اند، وقتی درباره ی چیزی یا کسی کاری از دستشان بر نمی آید، وقتی از چیزی یا کسی خسته شده اند، یا وقتی کارهای مهمتری نسبت به آن چیز یا آن کس دارند، خوب بلدند اصلاً به آن چیز یا آن کس فکر نکنند!

Designed By Erfan Powered by Bayan