- يكشنبه ۳۰ فروردين ۹۴ , ۱۰:۰۷
خُب بالاخره وقتش رسید؛ وقت دل بستن به خانه. حالا بعد از هر مهمانی و گردش ـ بهخصوص اگر طولانی شده باشدـ گردنم را کج میکنم سمت همسرم و میگویم «دلم تنگ شد برا خونمون!» و او این را دوست دارد.
حالا هر کنج خانه، نامِ خودش را پیدا کرده. جایی برای کار، جایی برای خواب، جایی برای درس. جایی برای لذت آشپزی. جایی برای نوشیدن چای. حالا همه جای خانهمان هدف دارد؛ همه جا بوی زندگی میدهد. بوی عشق.
این روزها عزیزترین ذوق زندگیام شده خریدنِ چیزی برای خانه.
- شنبه ۲۹ فروردين ۹۴ , ۱۱:۳۸
دارم فکر میکنم که کاش حداقل ادایش را در بیاوریم؛ ادای آدمهای بافرهنگ، ادای آدمهای متشخص، ادای آدمهای صبور، ادای آدمهای مهربان و خوشاخلاق، ادای آدمهای بیتوقع، ادای آدمهای عاشق، ادای آدمهای شاد، ادای آدمهای پرتلاش و کوشا، ادای آدمهای خانواده دوست و اهل زندگی، ادای آدمهای دست و دلباز و سخاوتمند، ادای آدمهای صادق و نجیب، ادای آدمهای وظیفهشناس. ما باید ادا در بیاوریم! یک ماه، یک سال، چند سال. اینقدر ادا در بیاوریم که تغییر کنیم. حقیقتاً تغییر کنیم.
شاید آن روز دیگر کسی از شیشه ماشین مدل بالایش، بطری مصرف شدهٔ دلسترش را وسط اتوبان ول! نکند تا بطری زیر چرخهای ماشین دیگری هزار تکه شود!
- يكشنبه ۲۳ فروردين ۹۴ , ۱۳:۱۹
- يكشنبه ۱۶ فروردين ۹۴ , ۱۰:۱۴