همایون که می خواند، جای خالی پدرش توی چشم می زد. باید بخاطر مردم می ماند.
همایون که می خواند من دلم می خواست نوازنده های فلوت و نی و کمانچه و تار و قانون و دف و دایره را نگه دارم و همه ی غیر سنتی ها را بیرون کنم.
همایون که می خواند فکر می کردم چقدر دوست دارم همیشه کسی برایم بخواند. کسی که تو باشی.
همایون که می خواند، من دستِ شادی را گرفتم و مرغ سحر را گریه کردم...
- دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۲ , ۰۸:۱۵