مامان هر بار که از خانه ی مادربزرگم برمی گردد، کلی نصایح مادرانه دارد در باب قدرشناسی از همسر، و دلسوزی و مهربانی و همراهی و دوستمندی و اینها. این قدر که آقای همسر با متانت و وقار و ادب و فهمیدگی و دست و دلبازی و کمالات دیگر، در دلِ پدربزرگ و مادربزرگم _که اتفاقاً خیلی هم سخت پسندند_ جا باز کرده و تعریف هایشان در نبود او، مامان را حسابی تحت تاثیر قرار می دهد.
در همین زمینه مامان ما یک قیاس جالبی صورت می دهد! وقت هایی که من غُرغُر می کنم که مثلاً همسر از ایده های سرخوش مستانه ی بنده استقبال ننمودند و حالم گرفته است و غصه دارم و چرا فلان و بهمان. مامان می گوید: مثل این است که انتظار داشته باشی دکتر شریعتی از رقص دلبرانه ی(معادلهای دیگری هم دارد که از آوردنشان معذورم!) زنش خوشش بیاید! بعله. لِوِلِ همسر ما در نزد خانواده مان در این حد بالاست. ----»
- سه شنبه ۲۰ اسفند ۹۲ , ۱۹:۰۱