درباره ی همه ی چیزهایی که می پسندم می گوید: "تو سلیقه ی متفاوتی داری." یا مثلاً درباره ی همه ی کارهایی که با ذوق انجام می دهم، می گوید: "این کارت هم مثل بقیه نیست." خیلی وقت ها هم پیش آمده که مستقیماً گفته: "تو آدم خاصی هستی."
بعد همه ی این چیزهای به نظر او خاص، بدیهیات زندگی من است که دوست ندارم کسی بخاطر عزیز بودن آنها برای من، متعجب شود. من وقتی آدم هایم در رفتارم تعجب می کنند، گیج می شوم. به هم می ریزم. من نمی توانم بپذیرم غم و شادی ام برای آدمهایم عجیب، جالب، یا یک نمونه ی نو باشد. من از این همه درک نشدن، من از همیشه خاص بنظر آمدن، درمانده شده ام!
- چهارشنبه ۶ فروردين ۹۳ , ۱۰:۴۰