این نیست که انتظار نداشته باشم بهترین و با احساس ترین پیام تبریک روز زن را از همسرم دریافت کنم. این نیست که دلم نخواهد با یک آمدنِ بی خبر و با یک سبد گل زیبا غافلگیرم کند. این نیست که دوست نداشته باشم هدیه ی خاص و با ارزشی به مناسبت اولین سالِ بودنم در کنارش، برایم تهیه کند. این نیست که دلم شنیدنِ مکرر «عزیزم بیشتر از هرچیزی و هرکسی دوستت دارم.» را تمنا نکرده باشد. این نیست.
برای همۀ ما زن ها حضور عاشقانۀ همسرمان و کلماتِ محبت آمیزی که از زبان او به گوشمان برسد مهم است. برای همۀ ما بزرگداشت روز زن، به محضِ ثبت پیوند ازدواجمان اهمیت پیدا می کند. ولی به نظرم می رسد زن بودن، خانم خانه بودن، همسر بودن، با ارزش و گران قدر بودن، با وارد شدن اسممان به شناسنامه ی مردی معنی پیدا نمی کند.
من فکر می کنم برای اینکه به عنوانِ زن، و همسر جایگاه عالی پیدا کنم، نیاز به زمان، صبوری و همراهی ست. فکر می کنم بعد از گذراندن یک سال از دوران عقد، که هر کدام هنوز در خانۀ پدری مان و جدا از هم بوده ایم، نمی توانم انتظار داشته باشم همه چیز بابِ طبع و سلیقه ی من باشد. من از بین خوشی های زودگذرِ اوایل ازدواج، و عشق و الفت و انسِ همیشه در زندگی، دومی را با عقلم، و نه احساسم برگزیده ام.
می دانم اگر لطف خدا باشد چند سالِ دیگر یا شاید خیلی زودتر، همه چیز همان طور رقم می خورد که دلخواهِ من است...
* ساعت 12 ظهر امروز، بعد از پایان جلسه اش، تماس گرفت و خیلی ساده تبریک گفت. همین که فقط به گفتن "مرسی" بسنده کردم، آشفته شد و سوال پشت سوال که بگو چه شده؟ چیزی نشده بود. فقط تبریکش خیلی کوچک و کم حجم به نظرم آمده بود و واکنش زن بهانه گیر درونم را برانگیخته بود. به تلخی گفت: "الان باید حواسم به اینجا باشه یا به شما؟"
به خودم آمدم و سریع اوضاع را سر و سامان دادم و به دل راحت بدرقه اش کردم که به کارهایش رسیدگی کند. مردها خیلی ضعیف تر و آسیب پذیرتر از آن چیزی هستند که به نظر می آیند. بی خیال همۀ این مناسبت ها و نام گذاری ها اصلاً.
- يكشنبه ۳۱ فروردين ۹۳ , ۱۳:۰۷