عادت ندارم برای آدمها از زندگی خصوصی ام صحبت کنم. دوستان نزدیکم چیز زیادی درباره ی زندگی ام نمی دانند. فامیل و نزدیکان هم اگر چیزی بدانند، از مادرم شنیده اند. من همیشه در جواب چه خبر؟ به گفتن «سلامتی» اکتفا می کنم. گاهی دلم می خواهد چیزی بگویم. ولی قضاوت آدم ها و نتیجه گیری بی معطلی شان بازم می دارد.
یادم هست اوایل ازدواجم، یک بار در پاسخ یکی از دوستان مجردم که پرسیده بود: "متاهلی چطوره؟" ساده گفته بودم: "خدا رو شکر، بالاخره هم خوشی داره، هم ناخوشی." برداشتِ او ولی بیرحمانه بود. فکر کرده بود: "من همسرم را دوست ندارم!" به همین راحتی. این را خیلی بعدتر به من گفت.
- شنبه ۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۰:۴۰