قلبم فشرده شده برای رنجرو، برای همه ی دیالوگ های ویران کننده این فیلم ... درود بر احسان عبدی.پور و تنهای تنهای تنها
دوست داشتید ادامه مطلب را بخوانید.
"...از بین همه شغلهای دنیا تو فکر یک دکه کوچک، سر نبش پیادهروی جلوی سازمان ملل هستم. اسم هم برایش انتخاب کرده ام، دکه پرزیدنت. اسم خوراکیها و قیمت ارزانشان را میچسبانم زیر برف پاککن ماشین رئیسجمهورها، کی از ارزانی بدش میآید؟ همه رئیسجمهورها که مشتریام شدند شغل آیندهام شروع میشود.
آقا من فکر میکنم رئیسجمهور یکی را میخواهد که اسم رفیقهای کلاس چهارم و پنجمش را یادش بیاورد. رئیسجمهور اگر وقتی رنگینکش را کلهکله میخورد به حرفهای من گوش کند، رئیسجمهور اگر پایش را مثل ما پتی کند و ظهر داغ قلب الاسد برود از کارخانه وزیری یخ بیاورد، رئیسجمهور اگر وقتی شاهین از لیگ سقوط میکند کنار ما بنشیند و سه روز و سه شب خوراکش بشود اشک، رئیسجمهور اگر با ما زیر تابوت شهدایی را که هنوز از یک جنگ مال 30 سال پیش جسدشان را پیدا میکنند و میآورند بیاید، شبانه باک بنزین همه هواپیماهای جنگی را سوراخ میکند، رئیسجمهور اگر هفت شب و روز کمک ما کاه گل بکشد بالا که زمستانی سقف چکه نکند روی قالی و زندگیمان، دیگر نمیآید سقف خانهها را سوراخهای درشت درشت بکند، رئیسجمهور اگر تا ته حرفهای من را بشنود، رنگینکش که تمام شد، برنمیگردد به سازمان ملل، محال ممکن است، میگوید «رنجرو فندک داری؟» بعد سیگاری روشن میکند و پشت به همه چیز، آرام آرام قدم میزند و دور میشود و من روی پیادهروی جلوی سازمان ملل به خواب آرامی میروم که هیچ وقت نرفتهام."- پنجشنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۱۸
- ادامه مطلب