کانالها را آنقدر بالا و پایین کرده ام تا توی یکی از شبکه ها علیرضا قربانی بخواند. دراز کشیده ام پای پنجره. برگ های سبز چنار سی سالۀ کوچه در باد می تابند. دراز کشیده ام و فکر می کنم؛ دیشب بود که برایت اس ام اس زدم "دلم خیلی برایت تنگ شده". تنگ هم شده. از آن دلتنگی ها که خیالم را به تجسمِ گرمای کاملِ آغوشت می کشاند.
قبلاً گفته بودم صبح ها که بیدارت می کنم و چشمهای نیمه بازت می خندند، از وسعت خواستن تو به لرزه می افتد اندامم؟ گفته بودم. و تو خندیده بودی. دستپاچه ام امروز... در این نیمۀ متروک هفته، در این ظهر خلوت خانه، در پشت شیشه ها؛ طرح لبخند چشم تو که با باد می پراکند، دیدارِ مرا با درخت سی ساله، میسر نمی کند...
- دوشنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۳ , ۱۷:۲۸