شدهام تبلور کلماتِ جان و عزیز. هیچ نگفته، قربان میروم. خواستنم را هر ساعت به دعایی ایمن میکنم. لاحول گویِ مترو و خیابان شدهام. خدایم عالیست. خدایم بینظیر است. خدایم عشق است. خدایم بزرگ است و عجب توانای مطلقی است. من، تو را اینگونه منطبق بر ظرائف وجودیام از خدایم دارم. من، تو را اینگونه مهربان و موقر و فهمیده، از خدایم دارم.
که چقدر دلتنگ توام، که چقدر لبریز اویم...
پ.ن: هرچند خوشم نمیآید، اما بهتر نیست نوشتهها رمز داشته باشند؟
- سه شنبه ۱۳ خرداد ۹۳ , ۱۷:۲۲