- شنبه ۳۱ خرداد ۹۳ , ۰۹:۴۷
- ادامه مطلب
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://bayanbox.ir/view/7079932405137829038/link-comment.png)
۳۱ خرداد ۹۳ , ۰۹:۵۹
الان نیشم تا بنا گوش بازه! معلومه؟
DDD:::
آن بخش احساس خطرت منو کشته. آخ آخ، منم دیروز عصر یه احساس خطرکی کردم، تدبیر مشابهی اندیشیدم حنا!
خعلی باحالی شیطون بلا.
همسرتم خیلی بامزهس، تخسیش رو کاملا میتونم تصور کنم.
مامان منم دقیقا این اصطلاح رو در مورد مهرداد به کار میبره. دقیقا یه پسر بچه تخس ته ِ چهرهش داره، مخصوصا وقتی احساس پیروزی میکنه یا ازش تعریف میشه.
دلم یه جورایی برات ضعف رفت :)))
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://bayanbox.ir/view/7079932405137829038/link-comment.png)
۳۱ خرداد ۹۳ , ۱۰:۵۹
ای جااااااااانم چقد دوست داشتم
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://bayanbox.ir/view/7079932405137829038/link-comment.png)
۳۱ خرداد ۹۳ , ۱۳:۱۰
بدو بدو اومدم ها که ببینم اشتی کنان چطور برگزار شد دیشب اما خب انگار سر ظهر رسیدم.عیب نداره خوشحالم که رو سفیدمون کردی خانوم بانوی خانه.همسر.تاج سر اقای خانه.کافی بود؟خوب تعریف کردم.
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://bayanbox.ir/view/7079932405137829038/link-comment.png)
۳۱ خرداد ۹۳ , ۱۳:۱۶
الهیییییییییییییی
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://bayanbox.ir/view/7079932405137829038/link-comment.png)
۳۱ خرداد ۹۳ , ۱۶:۱۲
قهر نیست که بابا سو تفاوته :)
قهر خیلی هم چیز خوبیه
من که شدیدا باهاش موافقم
بهله
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
۰۱ تیر ۹۳ , ۰۱:۰۵
راستی به یه جای پستت حسودیم شد!
من هیچ وقت روم نشده مادرشوهرمو بغل کنم! از اون بغلایی که تو پستت گفتی البته! با اینکه خیلی وقت ها حس کردم الان نیازه و با همه وجودم خواستم این کارو بکنم! ولی نشده!!!
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
۰۱ تیر ۹۳ , ۰۷:۳۱
آی دختر احساساتی دوست داشتنی من.. فدات بشم که انقده شیرین می نویسی...
پیش میاد از این بحث های بی سرو ته که لخرش انقده شیرینه...
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://bayanbox.ir/view/7079932405137829038/link-comment.png)
۰۱ تیر ۹۳ , ۰۸:۴۷
حنا جان من باید یه بار دیگه امتحان املا بدم !! شایدم دچار نارسا نویسیم خودم نمیدونم یه بار که دلا بانو سوتیمو گرفت نوشته بودم حمزه ! الانم که ظاهرا نحس درسته و من نوشتم نحث ! چرا آخه؟ به خدا من بیسبات نیستم خودم یک عدد دیپلم علوم انسانی و یک عدد لیسانس روان شناسی بالینی دارم و تازه ! قصد ادامه تحصیلم دارم اگه بالاااااااااااخره امسال ارشد قبول شم :)
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
۰۲ تیر ۹۳ , ۱۰:۵۲
وای حنا چقدر این پستت به من چسبید ! چقدر دوستش داشتم ! چقدر دوستت دارم ! چقدر خوب می نویسی .
حنا ازدواج من هم سنتی بوده و حتی اون اوایل علاقه ای هم در کار نبود هیچ رقمه !
فکر کنم تو هم یکی دو بار نوشتی که اوایل این طور بودی . من که به عشق و علاقه رسیدم و تو رو هم می بینم که ماشاله چقدر احساساتی هستی و همسرت رو هم دوست داری .
از راههای رسیدن به این عشق و علاقه هم برامون می نویسی ؟
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://bayanbox.ir/view/7079932405137829038/link-comment.png)
۰۵ تیر ۹۳ , ۱۶:۱۸
وای خدای من تو چقدر بلایی حنا :))))) تدابیرت منو کشت باور کن :)))
آفرین خیلی خوسم اومد. نباید از کنار بعضی چیزا به سادگی گذشت.. نباید بعضی چیزا عادی بشه بین زن و شوهر و باید قبحش نریزه..
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
![](http://bayanbox.ir/view/7079932405137829038/link-comment.png)
۳۱ شهریور ۹۳ , ۱۳:۰۸
خدایاااااا ببین چه کرده:-)
اولا پستت خیلی غیر منتظره بود... در عین حال بسیار دلچسب و شیرین..
دوم اینکه تدبیر بسیار زیرکانه ای به کار بستی چرا که یه وقعیت خاکستری رو به رنگین کمان تبدیل کردی :-)
شادیت مستدام..
![](http://bayanbox.ir/view/3716662753219355060/46acb8203743c6b781284e9538999809-1.jpg)