احساس میکنم مخاطبِ دردمندِ این غزلم؛ و حافظَم دوستم نمیدارد...
- يكشنبه ۲۵ آبان ۹۳ , ۱۸:۳۴
جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.
احساس میکنم مخاطبِ دردمندِ این غزلم؛ و حافظَم دوستم نمیدارد...
به نام خدا
سلام ح+ناجان
چیت شده دخترِ خوب؟
چرا این روزا اینقدر غمگینی...
بنظرم یه سر برو عبدالعظیم...دلت وا بشه
یا برو قم...
شاید یه زیارت حالت رو بهتر کنه
حاشا جانا!
ما از زبان حافظ شنیدیم که برای شما میخواند:
هـــــر ســــر مـــوی مــــرا بـا تـــو هـــزاران کــــار است
مـــا کـــجاییـــم و مـــلامـــت گـــر بـــیکـــار کـــجاست…
راستی:
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
این از دل خودم بود!
بازم رفتم فکر کردم، اگر حافظ اینو بهت گفته، تو هم بهش بگو:
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
و خلاصه دلبری و اینا کن، حلّه؛ اونوخت، بازم میاد میگه:
حافظ چو پادشاهت گه گاه میبرد نام
رنجش ز بخت منما، بازآ به عذرخواهی