26 ساله شدم، همین صبح سحر روز سیزدهم. و برخلاف همهٔ عمری که از بازی تولد گریختهام، دوست دارم شمع ۲۶ سالگیام را خاموش کنم و رها شوم! تصویر شمعهای روی کیک ۲۶ سالگی از صبحی که چشم گشودهام، روی دیوار روبرو، لابهلای گلهای صورتی محو کاغذ دیواری، شکل گرفتند و کامل شدند. خودم را دیدم که همیشه پختگی یک زن ۴۰ ساله را میخواهد ولی از گذشتن از مرز ۲۵ سالگی میهراسد.
من ۲۶ ساله شدم در حالیکه بغض راه گلویم را گرفته بود و بیآنکه بتوانم از رختخوابم جدا شوم، از همسرم که پی حولهاش میگشت، خواستم ببوسدم!
- چهارشنبه ۱۳ اسفند ۹۳ , ۰۷:۱۹