۱. چیزهایی که احتیاجم به آنها میافتد و میبینم در هیچ جای خانه پیدایشان نمیکنم و ناگزیر در لیست خرید قرارشان میدهم، بعد از ازدواج خیلی متفاوت و عموماً دمِ دستی شدهاند! دیروز برای افتتاحِ چرخ خیاطیام یک کیسهٔ پارچهای دوختم که سبزیها را در آن نگه دارم. برای عبور دادن بندش نیاز به یک سنجاق قفلی داشتم، اما پیدا نکردم! طبیعیست خانهٔ یک نوعروس خیلی از خرت و پرتهای ضروری را کم دارد؛ به عوض بعضی وسایل لوکس گرانقیمت و غیرضروری...
۲. مدتیست که هر وقت ناراحت میشوم، سریع به این فکر میکنم که موضوعِ ناراحتی، در مقابل سلامتیام چه ارزشی دارد؟ هیچ. پس ذهنم را خلاص میکنم.
۳. زندگی همهاش درس است. میدانم یک روزی یاد میگیرم در هر موقعیتی چه واکنشی داشته باشم؟ کجا نرمش نشان بدهم و کجا سخت بگیرم؟ کِی شوخی کنم و کِی جدیت به خرج بدهم؟ کی طبق برنامههایم پیش بروم و کِی خودم را به دست حادثه بسپارم؟...
میدانم که یک روزی بر همهٔ موقعیتهای سردرگم امروز زندگیام مسلط خواهم بود.
- يكشنبه ۱۶ فروردين ۹۴ , ۱۰:۱۴