دیروز برادر کوچکم با نتیجه خوب و قابل قبولش در کنکور، شادیِ زایدالوصف خواهرانهای نصیبم کرد. تپش قلبم تا پایان روز تند و نامرتب بود از هیجان موفقیت او.
بیشتر اوقات اما، زندگیام ریتم یکنواختی دارد. درباره موضوع پایاننامه هنوز به نتیجه نرسیده و مشغول مطالعهام، وقت تصمیمگیری البته محدود است. به دکتری هم فکر میکنم اما برنامهریزی مشخصی برای نیل به آن ندارم. کلاس نقاشی را همچنان ادامه دادهام، هرچند متاسفانه هزینه شرکت در کلاسهای استاد محبوبم بالاست. باید برای آزمون نظام مهندسی هم اقدام کنم. جز اینها فعلاً فعالیتم منحصر شده به خانه. احساس میکنم نیاز به یک تغییر یا جابجایی دارم. گاهی به کار کردن و بازگشت به آن فکر میکنم، اما همتِ دنبالِ کار دلخواه دویدن هنوز نیست!
همسرم میگوید من آدم بیحاشیهای هستم، و این بیحاشیه بودن را در تیپ شخصیتیم دوست دارد. شاید اگر کمتر مشغول دستکاری خودم، و بیشتر وقتم را صرف برانداز اطرافیان میکردم، من هم حاشیهساز میشدم. اتفاقا بعضیها عمداً ناراحتم میکنند، ولی همیشه از خودم خواستهام، مصرفِ آزار آنها نشوم.
- چهارشنبه ۳۱ تیر ۹۴ , ۰۹:۴۳