هه هه. من هم بالاخره کمر همت بستم و رفتم به مراکز خریدِ چهار قدمیِ خانهمان؛ هفت حوض، جهت امر خرید و سه ساعت از زمان عزیزم را در پیادهراههای شلوغ و پلوغ طی کردم. مغازهها که به خودی خود جاذبهای ندارند، با این هجوم خانمهای محترم دیگر اصلاً جایی برای حضور نیستند. خوب معلوم است که اگر کسی فقط از حاشیهٔ امن پیادهروها گذشته باشد، دست از پا درازتر هم به خانه برگشته است. اما خوشبختی وقتیست که میدانی مانتوی امسالت را هم مادرشوهر مهربانت برایت میدوزد، و مجبور نیستی از این مانتوهای سمبلشده و وصله پینهای توی فروشگاهها انتخاب کنی. واقعاً وقتی ما از این همه فقر سلیقه در ارائهٔ محصول به مشتریها رنج میبریم، چرا انتظار داریم ملت به زور به زور کالای وطنی بخرند؟! اصلاً حیف این تورهای گیپور و پارچههای سوزندوزی شده و ترمه که با این همه کجسلیقگی به تن مانتوها سنجاق شدهاند. واقعاً خدا را شکر که همهٔ اسفند قشنگم را در این همهمهٔ پوشالی دمِ عید مصرف نکردهام. خانه خوبترین جای دنیاست، با همین وسایل امسال و پارسال. کسی هم دنبال پیدا کردن وسیله جدید در خانهٔ من نیست، انقدر که همه گیجِ سر و وضع خودشان هستند. بیخیال.
- دوشنبه ۲۳ اسفند ۹۵ , ۱۴:۱۹