همسرم در همه زندگی از بیان عبارات محبتآمیز خجالت کشید. به زبان نیاورد. ننوشت و همیشه گفت که در عمل نشانم میدهد. اما دیشب که پزِ جملات عاشقانه بچهها را به خانوادهاش میداد، خجالت نمیکشید. کیف میکرد که دخترک در تماس تصویری با مادربزرگ و پدر بزرگ و عمه «دوستت دارم» میگوید و بلد است «جان» و «ی تحبیب» را بگذارد بعد از اسم و عنوانشان. لذت میبرد که پسرک عاشقتم و دوستت دارم را با چشمهای خندان و کمی شرم، شیرین بر زبان میآورد.
و من نشسته بر سر سجاده، آرام و راضی، که رها کردم تا همسرم همانطور که راحت است محبتش را نشانم بدهد...
*کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
- شنبه ۲۱ اسفند ۰۰ , ۰۸:۲۱