خوشبختی این است که مرد جدی تو، از محل کارش، که کلی آدم جدی دیگر دورش را گرفته اند، به تو زنگ بزند و با شوخی و خنده بهانه بگیرد که: "دیشب مورچه ها نذاشتن من بخوابم!" و مورچه ها سر انگشتان کوچک تو باشند که شبانه روی تنش راه می روند، می دوند، بازویش را گاز می گیرند، میان موهای سینه اش گم می شوند و توی تاریکی شب دنبال لانه شان می گردند...
خوشبختی این است که مرد تو، صدای پای مورچه ها را در داستانی که برایش سر هم کرده ای، بیش از هر آهنگ دیگری دوست داشته باشد.
- شنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۳ , ۱۵:۱۱