سر کِیف و هیجانزده زنگ زدم به محل کارش که: اسم اون کافه قنادیه که چیزکیکهای محشری داره و دل منم بدجوری خواسته، لُ.ر.د بود. یادم افتاد!
او همینطور هاج و واج که فکر کردم وام جور شده دختر.
با لحن بچگانه و شرمآگین گفتم: «خب تو به فکر درآوردن پولی، من هم به فکر اینکه چطوری پولهای تو رو خرج کنم!»
بعد دیدم از این حرفم بدش نیامد که هیچ، خوشش هم آمد. خنده خنده گفت: «خیلی هم عالی. درستشم همینه!»
گفتم مسخره میکنی؟
گفت: «نه. خب پولا رو خرج نکنیم میگَنده. زندگی بو میگیره. تو خیلی کارت مهمه. کافه قنادیه کجاس؟»
- يكشنبه ۴ خرداد ۹۳ , ۱۱:۳۳