منتظرم یک نفر بیاید دستم را بگیرد و ببردم تا به اتفاقم برساند. برای روا شدنِ اتفاق، ماهی چیزکی تومان، برای جمعیتی از کودکان کار در شهری خیلی دورتر از اینجا نذر کردهام. اما خدا انگار به صدای کسل و بی حوصلهام، اعتنایی ندارد. به دعای پدر و مادرهایمان بیشتر دلخوشم...
- دوشنبه ۴ ارديبهشت ۹۶ , ۱۱:۰۷