اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

برآی ای آفتاب صبح امید*

منتظرم یک نفر بیاید دستم را بگیرد و ببردم تا به اتفاقم برساند. برای روا شدنِ اتفاق، ماهی چیزکی تومان، برای جمعیتی از کودکان کار در شهری خیلی دورتر از اینجا نذر کرده‌ام. اما خدا انگار به صدای کسل و بی حوصله‌ام، اعتنایی ندارد. به دعای پدر و مادرهایمان بیشتر دلخوشم...

قاسم صفایی نژاد
۰۴ ارديبهشت ۹۶ , ۱۲:۱۱
آن زمان‌ها که دست مادرها
محترم بود و بوسه باران بود
به دعای شکسته مادر
حال و اقبالمان دو چندان بود
یسرا
۰۴ ارديبهشت ۹۶ , ۲۰:۳۰
حاجت روا باشین بانو
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan