عاشق اینم که هزار تا کار را با هم به پیش ببرم. توی خیالم مثل پروانه یا زنبورکی، مدام از روی این گُل به روی آن گُل مینشینم. جریان دارم. معطل نمیمانم. اما در عمل بیحوصلهام نسبت به آدمها. هرکاری که بشود در خانه کرد را دوستتر دارم تا بدان مشغول باشم. قرارهایم را دلم میخواهد از امروز به فردا و از فردا به روزهای آتیاش، به تعویق بیندازم. اگر کارها صدایم نمیزدند، و اگر خُرده استعدادی در وجودم نمییافتم، شاید هیچ وقت به هیچ کدامشان دست نیالوده بودم! "این است که آدمیزاد -دست کم- دوگونه زندگانی میکند؛ یکی آنکه هست و دیگری آنچه میخواهد باشد*".
*کلیدر
- دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۶ , ۱۴:۳۹