تا حالا ضرورت حضور پرستاران را این همه عمیق احساس نکرده بودم. دستم را روی دستش که به زانویم گرفته بود، فشردم و با همان حال نزار فکر کردم دوست داشتم این دست، دست همسرم بود؛ یا درست گرمی مهربان وجود همین زن را میخواهم؟! همین زن؛ اینهمه غریب، اینهمه آشنا... درد توی وجودم میدوید، اما هزار شکر بر زبانم جوانه میزد؛ کاش همه درد را درمان بود...
- يكشنبه ۱۶ مهر ۹۶ , ۰۹:۵۲