اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

حدود مسئولیت پذیری

دیروز در برنامه کلاس مجردهای شبکه خبر، پرسش و پاسخی صورت گرفت که برای من جالب بود و آنقدری که یادم می‌آید، دختر خانمی پرسید که ارتباطمان با بچه‌های فامیل به چه نحوی باید باشد؟ گفتند: «سلام خاله. سلام عمو. چطوری؟...» دختر دوباره پرسید: رابطه خوب چطور؟

جواب آمد: «مگر شما امور تربیتی فامیلی؟!» دختر گفت: « نه خب، ولی هم بتوانیم مثلا به بچه‌ها کمک درسی برسانیم، هم احتراممان حفظ شود». گفتند: «هزینه دریافت می‌کنید؟» گفت خیر. گفتند: «نکنید این کار را!» 

سودجویی

دیگر اصلا نمی‌توانم رادیو آوا یا پیام را بشنوم، بخاطر حجم بالای تبلیغات! بین هر دو ترانه یا آوازی، به اجبار و مدام تبلیغات تکراری و اذیت‌کننده، به خوردمان داده می‌شود. چرا حق انتخابی برای ما وجود ندارد؟ این از وضعیت بی سر و سامان پیامک‌های تبلیغاتی، این هم از رسانه‌های شنیداری. ظرفیت تحمل مخاطب چقدر فرض شده است؟

من خود را به خاطر منافع تو دوست دارم

«من خود را دوست دارم، روی خود کار می‌کنم و خودسازی می‌کنم تا بتوانم با تمامیت و سرشار بودن خود به تو نزدیک شوم. من از خود مراقبت می‌کنم تا تو مجبور نباشی این کار را برای من انجام دهی. با سرشار بودن است که می‌توانم به خاطر تو خود، هدایا، محبت و تلاشم را بخشش کنم. من تنها کسی هستم که عهده‌دار خود و در نهایت مسئول خود و سلامت خود هستم. از این رو من به عنوان مباشرِ بزرگ‌ترین موهبتی که به من ارزانی شده است، یعنی زندگی‌ام، باید مراقبِ سلامت جسم، آرامش خاطر و سلامت عقلانی‌ام باشم و طوری رفتار کنم که مورد تایید و پذیرش خود باشم. بنابراین زحمت این کارها را از دوش تو برمی‌دارم و از این رو واقعاً می‌توانم به تو خدمت کنم بی آنکه نیاز داشته باشم تو به من خدمت کنی».

از کتاب تربیت بدون فریاد/ هال ادوارد رانکل

هم‌بازی

وجود یک جور سادگی توی روابطمان برایم خیلی دوست‌داشتنی ست. این سادگی کمک می‌کند تا بتوانیم در هر موضوع کوچک زندگی، همکاری کودکانه‌ای داشته باشیم و از آن لذت ببریم. ما کارهای گروهی‌مان را دوست داریم؛ درست مثل بازی بچه‌ها. از خواندن یک کتاب با هم، خلاصه کردن توسط کسی که فرصت بیشتری داشته و توضیحش برای دیگری؛ تا کمک رساندن در کارهای شخصی هر کداممان، که دیگری مهارت بیشتری در جزئی از آن دارد؛ تا تکالیف خانه؛ تا هم‌فکری و برداشتن قدم‌های جدی زندگی؛ ما در همهٔ این موضوعات، کودکانه همکاریم. چرا خوردن یک وعده غذا دور هم، یا صرف یک فنجان چای در کنار هم شبیه خاله‌بازی‌های کودکی‌مان پر از عشق و شادی نباشد؟

کمتر جدی باشیم. به هم عشق بدهیم. و اجازه دهیم شور و شوق در همه جزئیات زندگیمان به پرواز دربیاید.

شأن خودت را بشناس

روی یک موضوع خیلی مهم تمرکز کرده‌ام؛ اینکه افسار فکرم به دست خودم باشد. رنج می‌کشم از اینکه حرف‌ها و قضاوت‌های آدم‌‌ها می‌تواند روحم را خسته کند. که به آنها، ورای آنچه سزاوارش باشند، اهمیت می‌دهم. شاید کم‌فعالیتی و خلوت بیشتر این روزها هم، به این حساسیت‌ها دامن زده است. ولی نباید، نباید ضعیف باشم. نباید کم ظرفیت باشم.

Designed By Erfan Powered by Bayan