اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

دلگرمی

حتم دارم که اگر تو را نداشتم این روزها خیلی سخت می گذشت، اضطرابش دیوانه ام می کرد! اما حالا از هیچ چیز نمی ترسم، بس که دلم گرم است. آنچه می خواهم تویی، که دارمت...

شُکر.

تو موطن منی!

چونان کسی که از سرزمین اش دور افتـاده باشـد،

و همه ی اشاره ها، یاد آنجا را برایش تداعـی کند،

دلتنگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

پروسه ی بلند مدت عاشقی...

زن داداش جانم:

" اگر حالا هر کدامتان یک جوری محبتتان را نشان می دهید، یا انتظاراتتان از هم آنطوری که در تصورتان بوده برآورده نمی شود، اصلاً نگران نباش! زن و شوهر بعد از گذشت چند سال کاملاً شبیه هم می شوند و همه ی فاصله های دلسرد کننده بعد از این مدت از میان برداشته می شوند. پس همانگونه که بلدی یا می پسندی به او عشق بورز و اجازه بده او هم روش خودش را داشته باشد. دلت گرم باشد و روشن. "

بخاطر خانواده اش...

خود همسر و عاشقانه های با او یک طرف، شادمانه های در کنار خانواده اش بودن هم یک طرف!

اینکه موقع آمدنت تنگ در آغوشت بفشارند، برایت ابراز دلتنگی کنند، و تمام مدتی که نزدشان هستی، برابر یا حتی بیش از فرزندشان به تو محبت بورزند. اینکه هرگز سخن درشتی بر زبانشان نیاورند و جز شکوفه های سرورآفرین بر لبانشان نشکفد. اینکه مادربزرگ جانِ سن و سال دار خانواده هر بار که به خانه شان می روی به هوای دیدنت، هرچند فقط ساعتی خودش را به آنجا برساند و بوسه های مهربانش را بر سر و صورتت بنشاند.

اینکه شب، وقتی به خانه تان برگشتی، همسر اس ام اس بدهد:" ممنونم که آمدی و صرف نظر از من، پدر و مادرم را خوشحال کردی" و فرداگاهِ آن مادرش تلفنی به مادرت بگوید: "وقتی رفت دلمان گرفت، انگار که دخترمان رفته باشد."، این قدر مزه دارد، این قدر دلچسب است، و این قدر جسم و جان آدم با آن احساس شکرگزاری میکند.

خدایا شادم و شاکر.

از این قبیل استدلال ها!

خیلی جدی برایش توضیح میدادم که:  اتفاقاً آقای «نیچه» هرگز زن ستیز نبوده، وگرنه چگونه می توانست آنطور عاشقِ «سالومه» باشد؟ و برایش بنویسد: «من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» این دو تا با هم تناقض دارند.

لبخند زد: من هم حالتهای زن ستیزانه ام را هنوز دارم، و از قضا عاشق یک زن هستم!

Designed By Erfan Powered by Bayan