هنوز عادت نکرده ای
مُدام از دستت در می آوری
جایی میگذاری که یادت می رود
و همیشه نگرانی؛
«گُــــم اش نکنـــم...»
- چهارشنبه ۱۸ بهمن ۹۱ , ۰۷:۱۸
جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.
هنوز عادت نکرده ای
مُدام از دستت در می آوری
جایی میگذاری که یادت می رود
و همیشه نگرانی؛
«گُــــم اش نکنـــم...»
رئیس شرکت زنگ زده: "شنبه که آمدی سر چند تا پروژه می برمت تا کارها دستت بیاید"
این یعنی شنبه بیا! این یعنی جمعه که آن کار دیگرت را زمین گذاشتی، این کارت را بغل بگیر. این یعنی به ما یک روز تعطیلی نیامده، آن هم در روزگاری که همه از بیکاری می نالند!
خدایا شکر.
حتم دارم که اگر تو را نداشتم این روزها خیلی سخت می گذشت، اضطرابش دیوانه ام می کرد! اما حالا از هیچ چیز نمی ترسم، بس که دلم گرم است. آنچه می خواهم تویی، که دارمت...
شُکر.
چونان کسی که از سرزمین اش دور افتـاده باشـد،
و همه ی اشاره ها، یاد آنجا را برایش تداعـی کند،
دلتنگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
زن داداش جانم:
" اگر حالا هر کدامتان یک جوری محبتتان را نشان می دهید، یا انتظاراتتان از هم آنطوری که در تصورتان بوده برآورده نمی شود، اصلاً نگران نباش! زن و شوهر بعد از گذشت چند سال کاملاً شبیه هم می شوند و همه ی فاصله های دلسرد کننده بعد از این مدت از میان برداشته می شوند. پس همانگونه که بلدی یا می پسندی به او عشق بورز و اجازه بده او هم روش خودش را داشته باشد. دلت گرم باشد و روشن. "