باور نمیکنی این سرزنش خودت از روی احساس مسئولیتی که در قبال سلامتیام داری، چقدر برایم خواستنی و عزیز است.
- دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶ , ۱۲:۰۹
- ادامه مطلب
جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.
باور نمیکنی این سرزنش خودت از روی احساس مسئولیتی که در قبال سلامتیام داری، چقدر برایم خواستنی و عزیز است.
اگر به خاطر گلدانها نبود، شاید همیشه پردهها را به روی آفتاب میکشیدم. تابستان و داغیاش همیشه بیقرار و گاهی افسردهام میکند. تعطیلات عید فطر را در جای خوش آب و هوایی گذراندیم و برگشتن به تهران، با همهٔ احساس شکرگزاریام؛ رنج عظیمی بود. دیروز ظهر توی واحد کوچکمان، حس میکردم که دارم مثل یک دانهٔ برنج در قابلمه دم میکشم و بیحال میشوم. هوا کافی نبود؛ فکر کردم اگر مردمان روستایی یک روز را به تماشای زندگی ما مینشستند، چه لبخند تاسفآمیزی به ریش ما میزدند. واقعاً که از وقتی زندگیها از آن قالب اصیلش خارج شدند، و خانههای حیاطدار و باغچهها و درختها، جای خودشان را به آپارتمانها و گلدانهای آپارتمانی دلخوشکنندهاش دادند، صفا و نشاط و حس خوبِ در کنار هم بودنها هم با بیحوصلگی و بیرغبتی و تمایل به تنها نشستن جایگزین شدند. کاش می توانستیم به روزهای رفته برگردیم.
ای وای از اینستاگرام. ای وای از استوریها. ای وای از گربهها و گربهنوازیها! چه شد که همهٔ همکلاسیهای من در دانشگاه، یک گربه پهن کردند کنار خودشان روی تخت و تصاویر ناخن کشیدنهایشان میان موهای گربههه را، دقیقه به دقیقه منتشر کردند. ما شدیم نسل گربهپرور؟! نسلِ با زور و بیزور آشتی با گربهها؟ نسل دلسوزیهای افراطی برای گربههای خیابانی و بیتفاوتی نسبت به بچهها؟ وای که چه همه گربه! هوووففف
در زندگی چیزی عزیزتر از عشق تو نیست؛ خدا نکند اگر روزی نگاهت، رنگِ خواستنِ همیشه را نداشته باشد...
چند روزیست که قصد انجام کاری را کردهام. و عینِ این چند روز استرس قدمِ اولش را داشتهام که یک تماسِ تلفنی حداقلی است. تماسی که متاسفانه به خاطر یک اهمالِ چندین ساله تبدیل به یک ریسک شده است. امروز دربارهاش با دوست و همکارم صحبت میکردم. گفت: «کلی انرژی مثبت بفرست و انجامش بده!» دیدم راست میگوید، و چه خوب است اگر همیشه کسی باشد تا به یاد آدم بیاورد به جای نگرانی و دلواپسی، فقط باید کمی مثبت بود و با انرژی زد به دل ماجرا...