اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

از دیوار خانم شین

این نوشته را خیلی دوست داشتم.

ثبت زیبایی

این چیزیه که از امروزم باید بمونه؛ زندگی عالیه و بی‌اندازه زیباست، و من لحظه به لحظهٔ اون رو دوست دارم و بخاطرش از خدای خوبم سپاسگزارم.

قدرت ذهن

صبح‌هایی که با کسالت بیدار می‌شوم، به این فکر می‌کنم که آیا انسان‌های موفق، به قدر لحظه‌ای کسالت و رخوت را به درونشان راه می‌دهند؟ جوابِ همیشه منفی‌ام، اراده و عشق را به من برمی‌گرداند. بلند می‌شوم، دستِ عاشقِ رنگم را می‌رسانم به قلم‌مو، دلِ مشتاقِ رضایت همسرم را می‌دهم به دل لوبیا‌ها و پیاز‌ها و هویج‌ها، و ذهنِ دغدغه‌مند معمارم را می‌سپارم به خیال و خرد و ایده. بعد لبخند می‌زنم؛ و یکشنبه‌ شادابم را عاشقانه به آغوش می‌کشم.

هفته اول

یک هفته‌ هم از ماهی که شرمگینانه از فرا رسیدنش هراسان بودم، گذشت. امشب را بیدار نشسته‌ام. باقالی پلو را که آبکش می‌کردم، فکر کردم چقدر اولین برنج دم کردن‌ها برایم بغرنج بود. مدام دانه‌های برنج را از توی آب جوش بیرون می‌کشیدم و زیر دندان و بین انگشت‌هایم فشار می‌دادم تا مطمئن شوم وقت خالی کردنشان رسیده. چنین دختر نازپرورده کار نکرده‌ای بودم، ولی خدا شاهد است از زیر بار هیچ کدام از مسئولیت‌های یک خانم خانه شانه خالی نکردم. یک‌جورهایی زدم به دل کار. حالا حدود ۵-۶ ماهی می‌گذرد و من از اضطراب خیلی از اولین‌هایم رها شده‌ام. همسرم هم. حالا با اطمینان بیشتری نقش مرد خانه را ایفا می‌کند. و هر دو رهاتریم. شکر.

البته خوب می‌دانم زندگی خیلی ابعاد گسترده‌ای دارد، و باید همیشه برنده بود، و شاکر.

خوانایی

عشقمان را پنهان می‌کنیم

با عزیزم‌های تُردِ بر زبان نیاورده؛

با بشقاب‌های مشتاقِ جدا از هم؛

و بوسه‌های شیرینِ تنها در خلوت

ولی 

آنچه پنهان نمی‌ماند

خواستنی‌ست که

در نگاهمان است

از تمام زاویه‌ها.


-نفر اول-

Designed By Erfan Powered by Bayan