اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

ادا در بیاوریم!

دارم فکر می‌کنم که کاش حداقل ادایش را در بیاوریم؛ ادای آدم‌های بافرهنگ، ادای آدم‌های متشخص، ادای آدم‌‌های صبور، ادای آدم‌های مهربان و خوش‌اخلاق، ادای آدم‌های بی‌توقع، ادای آدم‌های عاشق، ادای آدم‌های شاد، ادای آدم‌های پرتلاش و کوشا، ادای آدم‌های خانواده دوست و اهل زندگی، ادای آدم‌های دست و دلباز و سخاوتمند، ادای آدم‌های صادق و نجیب، ادای آدمهای وظیفه‌شناس. ما باید ادا در بیاوریم! یک ماه، یک سال، چند سال. اینقدر ادا در بیاوریم که تغییر کنیم. حقیقتاً تغییر کنیم. 

شاید آن روز دیگر کسی از شیشه ماشین مدل بالایش، بطری مصرف شدهٔ دلسترش را وسط اتوبان ول! نکند تا بطری زیر چرخ‌های ماشین دیگری هزار تکه شود!

مهارت زندگی

۱. چیزهایی که احتیاجم به آنها می‌افتد و می‌بینم در هیچ جای خانه پیدایشان نمی‌کنم و ناگزیر در لیست خرید قرارشان می‌دهم، بعد از ازدواج خیلی متفاوت و عموماً دمِ دستی شده‌اند! دیروز برای افتتاحِ چرخ خیاطی‌ام یک کیسهٔ پارچه‌ای دوختم که سبزی‌ها را در آن نگه دارم. برای عبور دادن بندش نیاز به یک سنجاق قفلی داشتم، اما پیدا نکردم! طبیعی‌ست خانهٔ یک نوعروس خیلی از خرت و پرت‌های ضروری را کم دارد؛ به عوض بعضی وسایل لوکس گرانقیمت و غیرضروری...

۲. مدتی‌ست که هر وقت ناراحت می‌شوم، سریع به این فکر می‌کنم که موضوعِ ناراحتی، در مقابل سلامتی‌ام چه ارزشی دارد؟ هیچ. پس ذهنم را خلاص می‌کنم.

۳. زندگی همه‌اش درس است. می‌دانم یک روزی یاد می‌گیرم در هر موقعیتی چه واکنشی داشته باشم؟ کجا نرمش نشان بدهم و کجا سخت بگیرم؟ کِی شوخی کنم و کِی جدیت به خرج بدهم؟ کی طبق برنامه‌هایم پیش بروم و کِی خودم را به دست حادثه بسپارم؟‌... 
می‌دانم که یک روزی بر همهٔ موقعیت‌های سردرگم امروز زندگی‌ام مسلط خواهم بود. 

سال نیکو

فکر می‌کردم بعد از دو هفته متمادی در کنار هم بودن، امروز تنهایی دلگیری داشته باشم. ولی امروز خوب است. امروز سرشار از نور و شادی و عشق است. چون برنامه دارم. هدف دارم. امید دارم. چون ۹۴ قرار است سالِ من باشد. سالِ ما باشد. ۹۴تان پر خیر و برکت.

اقتدار زنانه

مدت‌هاست که سوالی ذهنم را مشغول خودش کرده است. یک زن قوی چه ویژگی‌هایی دارد؟ یک زن به پشتوانهٔ چه چیزی قدرت پیدا می‌کند؟ اصولاً یک زن، چگونه می‌تواند در طول زندگانی‌اش به قدرت و اقتداری مثال‌زدنی دست یابد؟

آتش بدون دود نمی شود جوان بدون گناه*

خواندن «آتش بدون دود» را از وقتی به خانۀ مشترک آمدیم، آغاز کردم. رمان بلندی‌ست از نادر ابراهیمی در هفت جلد. بعد از سالها دور ماندن از ادبیات داستانی‌ ایران، حالا در اواخر جلد سوم، ایمان آورده‌ام که این بهترین انتخاب، برای آشتی دوباره بود... مجموعهٔ کامل را از کتابخانهٔ خانه پدری همسرم به خانه آورده‌ام. اولین باری که با کتابخانه‌شان مواجه شدم. فریاد برآوردم که این عالی‌ست! و وسعت هیجانم، همهٔ اهالی خانه را غرق شادمانی کرد. گفتند هر کدام را که می‌خواهی ببر و بخوان. و من در لحظه قبول کردم و به سرعت چند تایی را زیر بغل زدم و به خانه آوردم!


* مطلع کتاب است. و یک ضرب‌المثل ترکمنی.

Designed By Erfan Powered by Bayan