اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

غلبه اراده بر انگیزه

داشتن دوقلوها و کمبود زمان، مرا دوباره متوجه ترفندی کرد که قبل‌تر برای انجام پروژهٔ پایانی کارشناسی ارشدم به کار بسته بودم. پروژه‌ای که به سبب قلت منابع و سردرگمی من، مدت‌ها استارت نمی‌خورد و باعث اضطراب شدیدم شده بود. اما با یک حرف همسر که «فقط شروع کن به تایپ کردن»، به جایی رسید که اولین نسخهٔ ارسالی‌ام به استاد راهنما، چنان تحسین او را برانگیزد که انگیزه ادامه راه، به آسانی پیدا شود.

با وجود دوقلوها، من دوباره تصمیم گرفتم اولین قدم از سفر هزار مایلی را بردارم، و فقط روزی یک قدم به جلو بروم. اینطور شد که می‌بینم انگار امسال و تا اینجای کار، بیشتر از هر سال دیگری کتاب خوانده و شنیده‌ام. توی هر موضوع و با هر هدف دیگری هم، صِرف در حرکت بودن و خرده‌ عادت‌ها معجزه می‌کنند.

مادری و رنج‌هایش

درست بعد از به دنیا آمدن بچه‌ها، همه مشکلات و نقاط ضعف همسر که قبلا می‌توانستید از آنها چشم‌پوشی کنید و همه خطاهایی که می‌توانستید از آنها درگذرید، غیر قابل بخشش و شدیداً آزاردهنده می‌شوند. چون شما هر آنچه درباره خودتان تحمل می‌کردید، در مورد بچه‌هایتان نمی‌کنید! اما مسئله اینجاست که حالا بیش از هر وقت دیگری، نیاز به گذشت شماست؛ گذشتی فراتر از آنچه می‌توانستید و صبری بیش‌تر از آنچه قبلا داشته‌اید. بچه‌ها همه راه‌های گریز شما از ماجرای غم‌انگیزتان را می‌بندند.

قسم

هدف‌های زیادی در زندگی‌ام داشته‌ام، و راه‌های فراوانی رفته‌ام. حالا اهدافم روشن‌تر و مسیری که پیش پایم می‌بینم شورانگیزتر است. چون قبل از همه‌ی آنها مادرم و شیرینی خوشایند آن را در همه‌ی گام‌هایی که برمی‌دارم، زیر زبان دارم. اما چیزی برایم مهم‌تر از این نیست که شما را هماره در دامان عشقم بگیرم و خاطرتان را آسوده کنم که امنید. این قول من است به شما؛ «عشق را در خانه فراوان بیابید». 

‌در آستانه «مهر»ی که شما را به ما داد

وقتی فهمیدم دوقلو هستید، ترسیدم. در همه دوران بارداری، با همه‌ی اینکه مهرتان به قلبم نشسته بود، باز می‌ترسیدم. حتی بعد از تولدتان. وقتی قرار بود از بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان مرخص شوید؛ منی که همه‌ی مادران آنجا، جز حال خوش و لبخند ازم ندیده بودند، شیونی به پا کردم! همه حیران شدند. مادری قوی از من می‌شناختند که طی آن ده روز، صبح تا غروب برای به آغوش کشیدن و تغذیه شما، از یکی به آن دیگری در جریان بود، اما وقت ترخیص نوزادانش به جای شاد بودن، می‌ترسید. شما دو تا طفل کوچک و وابسته بودید و من مادری بی‌تجربه و کم توان که دردهای زایمانش را هنوز با خود داشت و اصلا نمی‌دانست چگونه باید به هر دوی شما برسد.

 نزدیک به یک سال گذشت و حالا گرچه ترسها شاید به شکل دیگری هنوز با منند، ولی حالا عاشق دو قلو بودن شما هستم. روزی هزار بار خدا را به خاطر منتی که بر سرم گذاشت و به خاطر نعماتی که به ما عنایت کرد، شکر می‌کنم. شما شیرینی به توانِ دویید. عزیزترین‌هایم. آنچه درباره عشق، پیش از داشتن شما می‌شناختم، توهمی بیش نبود. بمانید برایمان؛ به قدرت همان بزرگی که شما را به ما بخشید.

عیش مدام

وقتی شاد نیستی، هیچ نیستی. زندگی به عیشِ آن است. تو باید شاد باشی که بدرخشی، که دیده شوی، که به چشم خودت بیایی. که خلوتت و معاشرتت خوش و عطرآگین شود. تا کسانت تو را بخواهند. شادی، ثمر عشق است. 

Designed By Erfan Powered by Bayan