اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

حکمت مطهر

من چرا تا به حال کتاب‌های مطهری را نمی‌خواندم؟! چرا واقعاً این‌طور متعصابانهٔ کور، نسبت به ایشان جبهه می‌گرفتم. جبهه که می‌گویم نه اینکه جنگ و نزاعی در میان باشد، بلکه مقاومت می‌کردم. از خشکی-مذهبی‌خوانی یا افراطی‌گرایی دینی گریز داشتم... اما حالا با خواندن تنها چند جلد کوچک از کتاب‌های این معلم بزرگ، به ارادتی در حد شیفتگی نسبت به ایشان رسیده‌ام که مپرس. چقدر صادق و منطقی و آگاه بوده‌اند. روحشان قرین رحمت باد.

«دوستت دارم» گفتن‌های آموختنی

اگر آقایان خطیب می‌دانستند تا چه اندازه نفوذ کلام دارند و می‌توانند بر جریانات زندگی آدم‌ها اثرگذار باشند، هیچ وقت از موعظه پیرامون مسائل خانوادگی و زناشویی، حتی وسط روضه امام حسین یا بین دو نماز کوتاهی نمی‌کردند! من که هربار امام جماعت اینچنین درس اخلاقی داده باشد، از «انی احبک» گفتن‌های صادقانه و پرشور همسرم، ساده می‌فهمم...

تو خودت راهگشایم باش

گاهی موقع تزریق انرژی مثبت به خودم توی شرایط بسیار مأیوس‌کننده، آن‌قدر مستاصل می‌شوم و به اعصابم فشار می‌آید؛ که ناگزیر می‌گویم ولش کن بیا فقط گریه کنیم، و آهی که به نام «خدا» از سینه بیرون می‌ریزد...

از واگویه‌ها

«خشم(خشم درونی) نداشته باش. توقع نکن». این دو تا جمله را اخیراً زیاد با خودم تکرار می‌کنم. شاید که اثر کند...

بیست و هفتم

حالِ سرماخوردگی داشت. بالشش را گذاشتم روی کاناپه و فرصتش دادم تا قدری استراحت کند. پتو را هم تا روی گوش‌هایش بالا کشیدم. باد کولر به وقت آخر شهریور، خیلی خنک است. توی یک آمد و شد از این اتاق به آن اتاق، می‌بینم از حالتی که به پشت خوابیده بود، به شانهٔ راستش برگشته و رویش به پشتی کاناپه است. دلم ضعف می‌رود. نمی‌دانم چرا؟ از این شانه به آن شانه شدنِ یک مرد، با حال سرماخورده، این همه دلبرانه ‌می‌شود مگر؟

Designed By Erfan Powered by Bayan