اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

توازن

«مشکل واقعی در ارایه‌ی نظرات اخلاقی در آثار هنری («مهربان و دلسوز باش»، «دیگران را برای هر چیزی سرزنش نکن» و غیره) این نیست که غیرمنتظره یا ویژه‌اند، برعکس به این دلیل است که کاملا بدیهی‌اند. همین منطقی بودن‌شان آن‌ها را از قدرت‌شان برای تغییر رفتارهای ما خلع می‌کند. هزار بار می‌شنویم که باید همسایه‌مان را دوست داشته باشیم و سعی کنیم همسر خوبی باشیم، اما این نسخه‌ها وقتی از روی عادت تکرار می‌شوند تمام معنای خود را از دست می‌‌‌دهند؛ بنابراین وظیفه‌ی هنرمندان پیدا کردن راه‌های تازه‌ای است برای باز کردن چشم‌مان در برابر افکاری که به طرز کسالت‌باری آشنا اما بسیار مهم هستند، افکاری درباره‌ی این‌که چه‌طور یک زندگی متوازن خوب داشته باشیم».

از کتاب هنر همچون درمان/ آلن دوباتن-جان آرمسترانگ

تو کجایی تا شوم من چاکرت؟

خدا.

مردها ساده‌اند.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ای مانده زیر شش جهت، هم غم بخور، هم غم مخور

سکوت عجیبی در خانه حاکم است. برق رفته و نور, رنگ پاییزی کاملی دارد. خنک است. ژاکت زرشکی پوشیده‌ام و خوردن بشقاب سبزیجات پخته گرم با چنگال و کمی سالاد، حالت بخصوص کلاسیکی به صورتم داده؛ احساس می‌کنم توی فیلمی با رنگهای روشن و گرم و ماتم. «من پیش از تو» می‌خوانم. این روزها اینقدر زیاد و پیوسته کتاب می‌خوانم که احساس می‌کنم چیزی از هیچ کدامشان در خاطرم نمی‌ماند. وقتی زمان متوقف است و تو در یک نور ملایم با بشقاب سیب زمینی و هویج و نخود فرنگی‌ات تنهایی, و فرصت داری برگ ریحان‌ها را, پیش از بردن در دهان، زیر انگشتانت مزه کنی، بهتر می‌فهمی مقاله مصطفی مهرآیین در کرگدن عجب حرف حسابی بود: «آنقدر گرفتار تجربه موقعیت‌های متفاوتیم که قادر به پیوند گرفتن با هیچ کدام از آنها نیستیم». 

دیشب اتفاق مایوس کننده کوچک اما غیر قابل درکی افتاد که یکباره از درون خالی‌ام کرد؛ یک برخورد غریب و نابجا از تو. خوشحالم که سکوت کردم و فرصت عذرخواهی‌ات را که از همان دیشب شروع شد و تا امروز صبح هم ادامه داشت، از خودم نگرفتم. واکنش‌های سریع ما گاهی جای شاکی و متهم را عوض می‌کند. ترجیح دادم در سکوت سر جای خودم بنشینم؛ هرچند بخاطر این موقعیت مظلومانه، خواب غم‌انگیزی هم دیدم...

خلاصه که

از خاک روزی سر کند آن بیخ شاخ تر کند

شاخی دو سه گر خشک شد باقیش آبستن شود*

بله

.

*شمس

برکت

رب گوجه خانگی از همکار تبریزی، و زیتون و روغن زیتون از همکار شمالی خریده است. رب را توی ظرف شیشه‌ای خالی میکنم؛ بو می‌کشم و می‌چشم. دارد نگاهم می‌کند. تحویل می‌گیرم که: «انقد توی این خونه برکته، احساس می‌کنم باید عروس دوماد بیارم و ریخت و پاش کنم»! می‌خندد؛ خیلی. قاه قاه و سرخوشانه. می‌گوید: «...خانومی دیگه» یکی از آن اسم‌های من‌درآوردی که رویم گذاشته است. از درون کیف می‌کنم، اما پی حرف خوش‌آمده را نمی‌گیرم؛ کش‌دار شود، مزه‌اش می‌رود. 

خدایا شکر بخاطر نعماتت.

Designed By Erfan Powered by Bayan