یادم میآید خیلی پیش، سر پروژهای در دارآباد، به مدیر دورگه ایرانی- ایتا.لیایی شرکت که پز عالی لاکچری و اشرافی مآبی داشت و واحد آپارتمانی کوچک پروژه را طوری مبله کرده بود که جایی برای نشستن روی زمین نماند گفتم: شاید شما ندانید اما بهر حال یکی از اقتضائات فرهنگ ایرانی پهن کردن سفره و دور هم نشستن است که اگر نه همیشه، ولی گاهی اتفاق میافتد و نمیشود نادیدهاش انگاشت.
ولی میشد!! نمیدانم چه چیزی در من آن موقع حکم میکرد که درونمایهی همه ایرانیها سنت است! حتی اگر حالشان از آن سنت بهم بخورد. حتی اگر اقتضای فرهنگیشان دور یک میز نشستن و سرو مشروب و رقص میان صندلیها باشد! چه چیزی در ذهن من همه ایرانیها را به یک ریشه پیوند میزد؟ امیدواری یا گونهای فاشیسم اصالت طلب یا...؟
- سه شنبه ۱ خرداد ۹۷ , ۰۵:۰۶